برگه:Shahnameh-Jules Mohl-01.pdf/۲۲۰

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
  کدام است مردی کنارنگ دل بمردی سیه کرده در جنگ دل  
  خریدار این جنگ واین تاختن بخورشید گردن بر افراختن  
  به بر زد برین کار کشواد دست منم گفت بازان برین داد دست  ۵۷۵
  برو آفرین کرد فرخنده زال که خرّم بزی تا بود ماه وسال  
  سپاهی زگردان پرخاشجوی ززابل به آمل نهادند روی  
  چو منزل یکی دو برون شد براه خبر شد به اغریرث نیک خواه  
  بزد نای روئین ولشکر براند همه بستگانرا بساری بماند  
  چو کشواد فرّخ بساری رسید پدید آمد آن بندها را کلید  ۵۸۰
  یکی اسپ مر هر یکیرا بساخت از آمل سوی زابلستان بتاخت  
  چو آمد بدستان سام آگهی که برگشت کشواد با فرّهی  
  یکی گنج ویژه بدرویش داد سراینده را جامهٔ خویش داد  
  چو کشواد بنزدیک زابل رسید پذیره شدش زال زر جون سزید  
  بر آن بستگان زال بگریست دیر کجا بسته بودند در چنگ شیر  ۵۸۵
  پس از نامور نوذر نامدار بسر خاک بر کرد وبگریست زار  
  بشهر اندر آورد شان ارجمند بیآراست ایوانهای بلند  
  چنان هم که هنگام نوذر بدند که با تاج وبا تخت وافسر بدند  
  بیآراست دستان چنان دستگاه شد از خواسته بی نیاز آن سپاه  

کشته شدن اغریرث بدست برادر

  چو اغریرث آمد از آمل بری از آن کار او آگهی یافت کی  ۵۹۰
  بدو گفت کین چیست که انگیختی که با شهد حنظل بیآمیختی  
  بفرمودت کین بدانرا بکش که جای خرد نیست وهنگام هش  
  بدانش نیآید سر جنگجوی بیآبد بجنگ اندرون آبروی  
  سر مرد جنگی خرد نسپرد که هرگز نیآمیخت کین با خرد  
  چنین داد پاسخ به افراسیاب که لختی بشاید هم از شرم وآب  ۵۹۵
۲۱۶