این برگ همسنجی شدهاست.
شماساس ودیگر خزروان کرد | زلشکر سواران بدیشان سپرد | |||||
زجنگ آوران مرد چون سی هزار | برفتند شایستهٔ کارزار | |||||
سوی زابلستان نهادند روی | زکینه بدستان نهادند روی | |||||
خبر بد که سام نریمان بمرد | همی دخمه سازد ورا زال کرد | |||||
وزآن سخت شادان شد افراسیاب | بدید آن که بخت اندر آمد زخواب | ۱۴۵ | ||||
بیآمد چو پیش دهستان رسید | برابر سراپردة برکشید | |||||
سپهرا که دانست کردن شمار | تو شو چار صد بار بشمر هزار | |||||
بجوشید گفتی همه ریگ وشخ | سراسر بیابان چو مور وملخ | |||||
ابا شاه نوذر صد وچل هزار | همانا که بودند جنگی سوار | |||||
بلشکر نگه کرد افراسیاب | هیونی برافگند هنگام خواب | ۱۵۰ | ||||
یکی نام بنبشت نزد پشنگ | که جستیم نیکی وآمد بچنگ | |||||
همه لشکر نوذر ار بشمریم | شکارند یکسر کجا بشکریم | |||||
دگر سام رفت از پس شهریار | همانا نیآید بدین کارزار | |||||
مرا بیم ازو بد به ایران زمین | چو او شد از ایران بخواهیم کین | |||||
ستودان همی سازدش زال زرّ | ندارد همی جنگ را پای وپرّ | ۱۵۵ | ||||
همانا شماساس در نیمروز | نشستست با تاج گیتی فروز | |||||
بهر کار هنگام جستن نکوست | زدن رای با مرد هشیار دوست | |||||
چو کاهل شود مرد هنگام کار | ازین پس نیآید چنین روزگار | |||||
هیون تگاور برآورد پرّ | بشد نزد سالار خورشید فرّ |
رزم بارمان و قباد و کشته شدن قباد
سپیده چو از کوه سر برکشید | طلایه به پیش دهستان رسید | ۱۶۰ | ||||
میان دو لشکر دو فرسنگ بود | همه ساز وآرایش جنگ بود | |||||
یکی ترک بد نام او بارمان | همه خفته را گفت بیدارم آن | |||||
بیآمد سپهرا همه بنگرید | سراپردة شاه نوذر بدید |
۱۹۸