این برگ همسنجی شدهاست.
کشادنش بر تیغ تیز منست | گه شورش ورستخیز منست | |||||
بمغز پشنگ اندر آمد شتاب | چو دید آن سهی قدّ افراسیاب | |||||
بر وبازوی شیر وهم زور پیل | وزو سایه افگنده بر چند میل | ۹۵ | ||||
زبانش بکردار برّنده تیغ | چو دریا برو کف چو بارنده میغ | |||||
بفرمود تا برکشد تیغ جنگ | به ایران شود با سپاه پشنگ | |||||
سپهبد چو شایسته بیند پسر | سزد گر برآرد بخورشید سر | |||||
پس از مرگ باشد مرورا بجای | همی بام اورا بدارد بپای | |||||
زپیش پشنگ آمد افراسیاب | دلی پر زکینه سری پر شتاب | ۱۰۰ | ||||
در گنج آگنده را باز کرد | سپه را بکارزار همه ساز کرد | |||||
چو شد ساخته کار جنگ آزمای | بکاخ آمد اغریرث رهنمای | |||||
به پیش پدر شد پر اندیشه دل | نکو رای بودی همیشه بدل | |||||
چنین گفت کای کار دیده پدر | زترکان بمردی برآورده سر | |||||
منوچهر از ایران اگر گم شدست | سپهرا سری سام نیرم شدست | ۱۰۵ | ||||
چو کشواد وچون قارن رزم زن | چنین نامداران آن انجمن | |||||
تو دانی چه بر سلم وتور سترگ | چه آمد از آن تیغ زن پیر گرگ | |||||
نیا زادشم شاه توران سپاه | که ترکش همی سود بر چرخ ماه | |||||
ازین در سخن هیچ گونه نراند | به آرام بر نامهٔ کین نخواند | |||||
اگر ما نشوریم بهتر بود | کزین شورش آشوب کشور بود | ۱۱۰ | ||||
چنین داد پاسخ پسر را پشنگ | که افراسیاب آن دلاور نهنگ | |||||
یکی نرّه شیرست روز شکار | یکی پیل جنگی گه کارزار | |||||
نبیره که کین نیارا نجست | سزد گر نحوانی نژادش درست | |||||
ترا نیز با او بباید شدن | بهر بیش وکم رای فرّخ زدن | |||||
چو از دامن ابر چین گم شود | بیابان زباران پر از نم شود | ۱۵۵ | ||||
چراگاه اسپان شود کوه ودشت | گیاها زیال کیان برگذشت | |||||
جهان سبز گردد سراسر زخوید | بهامون سراپرده باید کشید |
۱۹۶