برگه:Shahnameh-Jules Mohl-01.pdf/۲۰

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
  بجانش بر از مهر گریان بدی ز بیم جدائیش بریان بدی  ۲۰
  برآمد برین کار یک روزگار فروزنده شد دولت شهریار  
  بگیتی نبودش کسی دشمنا مگر در نهان ریمن آهرمنا  
  برشک اندر آهرمن بدسگال همی رای زد تا ببالید بال  
  یکی بچه بودش چو گرگ سترگ دلاور شده با سپاه بزرگ  
  سپه کرد و نزدیک او راه جست همی تخت و دیهیم کی شاه جست  ۲۵
  جهان شد بر آن دیوبچه سیاه ز بخت سیامک هم از بخت شاه  
  همی گفت با هر کسی راز خویش جهان کرد یکسر پر آواز خویش  
  کیومرث ازین خودکی آگاه بود که او را بدرگاه بدخواه بود  
  یکایک بیآمد خجسته سروش بسان پری با پلنگینه پوش  
  بگفتش براز این سخن دربدر که دشمن چه سازد همی با پدر  ۳۰

کشته شدن سیامک بر دست دیو

  سخن چون بگوش سیامک رسید ز کردار بدخواه دیو پلید  
  دل شاه بچه برآمد بجوش سپاه انجمن کرد و بکشاد گوش  
  بپوشید تنرا بچرم پلنگ که جوشن نبد آنگه آئین جنگ  
  پذیره شده دیو را جنگ جوی سپه را چو روی اندر آمد بروی  
  سیامک بیآمد برهنه تنا بیآویخت با پور آهرمنا  ۳۵
  بزد چنگ واژونه دیو سیاه دوتا اندر آورد بالای شاه  
  فگند آن تن شاه بچه بخاک بچنگال کردش جگرگاه چاک  
  سیامک بدست چنان دشت دیو تبه گشت و ماند انجمن بی‌خدیو  
  چو آگه شد از مرگ فرزند شاه ز تیمار گیتی برو شد سیاه  
  فرود آمد از تخت ویله کنان بناخن تنش گوشت پاره کنان  ۴۰
  دو رخساره پر خون و دل سوگوار دژم کرده بر خویشتن روزگار  
  سپه سربسر زار و گریان شدند بر آن آتش سوگ بریان شدند  
۱۶