این برگ همسنجی شدهاست.
نشست از بر تخت زر پور زال | ابا قامت سرو وبا کفت ویال | ۱۷۶۰ | ||||
بسر برش تاج وکمر بر میان | سپر پیش ودر دست تیر وکمان | |||||
چو از دور سام یل اورا بدید | سپهرا دو رویه زده بر کشید | |||||
فرود آمد از اسپ مهراب وزال | بزرگان که بودند بسیار سال | |||||
یکایک نهادند سر بر زمین | ابر سام یل خواندند آفرین | |||||
چو گل چهرهٔ سام یل بر شگفت | چو فرزندرا دید با یال وسفت | ۱۷۶۵ | ||||
چو بر پیل بر بچّهٔ شیر دید | بخندید وشادان دلش بر دمید | |||||
چنانش ابا پیل پیش آورید | نگه کرد وبا تاج وتختش بدید | |||||
بدو آفرین کرد سام دلیر | تهما هزبرا بزی شاد دیر | |||||
ببوسید رستمش تخت ای شکفت | نیارا یکی تو ستایش گرفت | |||||
که ای پهلوان جهان شاد باش | چو شاخ تو ام من تو بنیاد باش | ۱۷۷۰ | ||||
یکی بنده ام پهلوان سام را | نشایم خور وخواب وآرام را | |||||
همی اسپ وزین خواهم ودرع وخود | همی تیر نارک فرستم درود | |||||
سر دشمنانرا سپارم بپای | بفرمان دادار برتر خدای | |||||
بچهر تو ماند همی چهره ام | مگر چون تو باشد همی زهره ام | |||||
وزین پس فرود آمد از پیل مست | سپهدار بگرفت دستش بدست | ۱۷۷۵ | ||||
همی بر سر وچشم او داد بوس | فروماند بر جای پیلان وکوس | |||||
بگورابه اندر نهادند روی | همه راه شدان وپر گفت وگوی | |||||
همه کاخها تخت زرّین نهاد | نشستند وخوردند وبودند شاد | |||||
برآمد برین بر یکی ماهیان | برنجی نبستند یکتن میان | |||||
همی خورد هر کس به آواز رود | همی گفت هرکس بشادی سرود | ۱۷۸۰ | ||||
یکی کوشة تخت دستان نشست | دگر سوی رستم عمودی بدست | |||||
بپیش اندرون سام گیهان کشای | فروهشته از تاج پرّ همای | |||||
برستم نیا از شکفتی بماند | برو هر زمان نام یزدان بخواند | |||||
بدآن بازو ویال وآن قد وشاخ | میان چون قلم سینه وبر فراخ |
۱۸۰