این برگ همسنجی شدهاست.
شبستان همه بندگان کنده موی | برهنه سر ورخ وتر گشته روی | |||||
بدل آنگهی زال اندیشه کرد | وز اندیشه آسانترش گشت درد | |||||
همان پرّ سیمرغش آمد بیاد | بخندید وسیندخترا مژده داد | |||||
یکی مجیر آورد و آتش فروخت | وز آن پرّ سیمرغ لختی بسوخت | ۱۶۶۵ | ||||
همان در زمان تیره گون شد هوا | بزیر آمد آن مرغ فرمان روا | |||||
چو ابری که بارانش مرجان بود | چه مرجان که آرامش جان بود | |||||
برو کرد زال آفرینی دراز | ستودش فراوان وبردش نماز | |||||
چنین گفت سیمرغ کین هم چراست | بچشم هزبر اندرون نم چراست | |||||
کزین سرو سیمین پرمایه روی | یکی شیر باشد ترا نامجوی | ۱۶۷۰ | ||||
که خاک پی او ببوسید هزبر | نیارد بسر بر گذشتنش ابر | |||||
از آواز او چرم جنگی پلنگ | شود چاک چاک وبخاید دو چنگ | |||||
هر آن گرد که آواز گوپال اوی | ببیند بر وبازو ویال اوی | |||||
از آواز اندر آید زجای | دل مرد جنگی پولاد خای | |||||
بگاه خود سام سنگی بود | بخشم اندرون شیر جنگی بود | ۱۶۷۵ | ||||
ببالای سرو وبنیروی نیل | به انگشت افگند بر دو میل | |||||
نیآید یکی خنجر آبگون | یکی مرد بینا دل وپر فسون | |||||
نخستین بمی ماهرا مست کن | زدل بیم واندیشه را پست کن | |||||
تو بنگر که بینا دل را افسون کند | زصندوق تا شیر بیرون کند | ۱۶۸۰ | ||||
بگافتد تهیگاه سرو سهی | نباشد مرورا زدرد آگهی | |||||
دزو بچة شیر بیرون کشد | همه پهلوی ماه در خون کشد | |||||
ورآن پس بدوز آنکجا کرد چاک | زدل دور کن ترس واندوه وباک | |||||
گیاهی که گویم تو با شیر ومشک | بکوب وبکن هر سه در سایه خشک | |||||
بسای وببآلای بر آن خستیگیش | به بینی هم اندر زمان رستگیش | ۱۶۸۵ | ||||
بر آن مال از آنیس یکی پرّ من | خجسته بود سایهٔ فرّ من |
۱۷۶