برگه:Shahnameh-Jules Mohl-01.pdf/۱۶۹

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
  بیآمد بشبگیر بسته کر به پیش منوچهر با زیب وفر  
  برو آفرین کرد شاه جهان چو بر گشت بستودش اندر نهان  ۱۴۰۰
  بفرمود تا موبدان وردان ستاره شناسان وهم بخردان  
  کنند انجمن پیش تخت بلند زکار سپهری پژوهش کنند  
  برفتند وبردند رنجی دراز که تا با ستاره چه یابند راز  
  سه روز اندر آن کارشان شد درنگ برفتند با زیچ هندی بچنگ  
  زمان برکشادند بر شهریار که کردیم با چرخ گردان شمار  ۱۴۰۵
  چنین آمد از رای اختر پدید که این آب روشن بخواهید دوید  
  ازین دخت مهراب واز پور سام گوی پر منش زاید ونیک نام  
  بود زندگانیش بسیار مر همش زور باشد همش نام وفر  
  همش زهره باشد همش مغز ویال برزم وببزمش نباشد همال  
  کجا بارة او کند موی تر شود خشک هرزم او را جگر  ۱۴۱۰
  عقاب از بر ترک او نگذرد سران ومهانرا بکس نشمرد  
  یکی برز بالا بود زورمند همه شیر گیرد بخمّ کند  
  بر آتش یکی گور بریان گند هوارا بشمشیر گریان کند  
  کمر بستة شهریاران بود به ایران پناه سواران بود  
  چنین گفت پس شاه گردن فراز کزین هرچه گفتید دارید راز  

پژوهش کردن موبدان از زال

  بخواند آن زمان زال را شهریار کزو خواست کردن سخن خواستار  
  نشستند بیدار دل بخردان همان زال با نامور موبدان  
  بدآن تا بپرسند ازو چند چیز نهفته سخنهای در پرده نیز  
  بپرسید از زال زر موبدی ازین تیز هش راه بین بخردی  
  که دیدم ده ودو درختی سهی که رستست شاداب با فرّهی  ۱۴۲۰
  از آن بر زده هر یکی شاخ سی نگردد کم وبیش در پارسی  
۱۶۵