برگه:Shahnameh-Jules Mohl-01.pdf/۱۳۸

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
  خم اندر خم و مار بر مار بر بر آن غبغبش تار بر تار بر  
  فرو هشت گیسو از آن کنگره بدل زال گفت این کمندی سره  
  پس از باره رودابه آواز داد که ای پهلوان بچّهٔ گرد زاد  
  کنون زود برتاز و برکش میان بر شیر بگشای و چنگ کیان  
  بگیر این سیه گیسو از یک سوم ز بهر تو باید همی گیسویم  ۶۵۵
  نگه کرد زال اندر آن ماه روی شگفت آمدش زآنچنان گفتگوی  
  بسائید مشکین کمندش ببوس که بشنید آواز بوسش عروس  
  چنین داد پاسخ که این نیست داد بدین روز خورشید روشن مباد  
  که من خیره را دست بر جان زنم برین حسته دل تیر پیکان زنم  
  کمند از رهی بستد و داد خم بیفگند بالا نزد هیچ دم  ۶۶۰
  بحلقه درآمد سر کنگره برآمد ز بن تا بسر یکسره  
  چو بر بام آن باره بنشست باز بیآمد پری روی و بردش نماز  
  گرفت آنزمان دست دستان بدست برفتند هر دو بکردار مست  
  فرود آمد از بام کاخ بلند بدست اندرون دست شاخ بلند  
  سوی خانهٔ زرنگار آمدند بدآن مجلس شاهوار آمدند  ۶۶۵
  بهشتی بد آراسته پر ز نور پرستنده بر پای بر پیش حور  
  شگفت اندر آن مانده بد زال زر بدآن روی و آن موی و آن زیب و فر  
  ابا باره با طوق و با گوشوار ز دینار و گوهر چو باغ بهار  
  دو رخساره چون لاله اندر سمن سر جعد زلفش شکن بر شکن  
  همان زال با فرّ شاهنشهی نشسته بر ماه با فرّهی  ۶۷۰
  حمایل یکی دشنه اندر برش ز یاقوت سرخ افسری بر سرش  
  ز دیدنش رودابه می نآرمید بدو دیده در وی همی بنگرید  
  بدآن شاخ و بال و بدآن فر و برز که خارا چو خار آمدی زو بگرز  
  فروغ رخشرا که جان بر فروخت درو بیش دید و دلش بیش سوخت  
  همی بود بوس و کنار و نبید مگر شیر کو گور را نشکرید  ۶۷۵
۱۳۴