برگه:Shahnameh-Jules Mohl-01.pdf/۱۳۷

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
  بدیبای چینی بیآراستند طبقهای زرّین بپیراستند  
  می و مشک برآمیختند عتیق و زبرجد فرو ریختند  
  بنفشه گل و نرگس و ارغوان سمن شاخ و سوسن بدیگر کران  ۶۳۰
  همه زرّ و پیروزه بد جام شان بروشن گلاب اندر آشام شان  
  از آن خانهٔ دخت خورشید روی برآمد همی تا بخورشید بوی  

رفتن زال بنزد رودابه

  چو خورشید تابنده شد ناپدید در حجره بستند و گم شد کلید  
  پرستنده شد سوی دستان سام که شد ساخته کار بگذار گام  
  سپهبد سوی کاخ بنهاد روی چنان چون بود مردمی جفت جوی  ۶۳۵
  برآمد سپه چشم گلرخ ببام چو سرو سهی بر سرش ماه تام  
  چو از دور دستان سام سوار پدید آمد این دختر نامدار  
  دو بیجاده بگشاد و آواز داد که شاد آمدی ای جوان مرد زاد  
  درود جهان آفرین بر تو باد خم چرخ گردان زمین تو باد  
  پرستنده خرّم دل و شاد باد چنانی سراپای کو کرد یاد  ۶۴۰
  پیاده بدینسان ز پرده سرای برنجیدت آن خسروانی دو پای  
  سپهبد چو از باره آوا شنید نگه کرد خورشید رخرا بدید  
  شده بام ازو گوهر تابناک ز تاب رخش سرخ یاقوت خاک  
  چنین داد پاسخ که ای ماه چهر درودت ز من آفرین از سپهر  
  چه مایه شبان دیده اندر سماک خروشان بدم پیش یزدان پاک  ۶۴۵
  همی خواستم تا خدای جهان نماید بمن رویت اندر نهان  
  کنون شاد گشتم به آواز تو بدین چرب گفتار با ناز تو  
  یکی چارهٔ راه دیدار جوی چه باشی تو بر باره و من بگوی  
  پری چهر گفت و سپهبد شنود ز سر شعر شبگون همی بر کشود  
  کمندی گشاد او ز گیسو بلند که از مشک از آنسان نپیچی کند  ۶۵۰
۱۳۳