این برگ همسنجی شدهاست.
چنین گفت گوینده با پهلوان | که از کاخ مهراب روشن روان | ۵۰۵ | ||||
پرستندگانرا سوی گلستان | فرستد همی ماه کابلستان | |||||
چو بشنید دستان دلش بر دمید | ز بس مهر بر جای خود نآرمید | |||||
خرامید با بندهٔ پر شتاب | جهانجوی دستان از آن روی آب | |||||
چو زآنسان پرستندگان دید زال | کمان خواست از ترک و بفراخت یال | |||||
پیاده همی شد ز بهر شکار | خشیشار دید اندر آن رودبار | ۵۱۰ | ||||
کمان ترک گلرخ بزه بر نهاد | بدست چپ پهلوان در نهاد | |||||
بزد بانگ تا مرغ برخاست زآب | همی تیر انداخت اندر شتاب | |||||
از افراز آورد گردان فرود | چکان خون و شی شد ازو آب رود | |||||
بترک آنگهی گفت از آنسو گذر | بیآور تو آن مرغ افگنده بر | |||||
بکشتی گذر کرد ترک سترک | خرامید نزد پرستنده ترک | ۵۱۵ | ||||
پرستنده با ریدک ماه روی | سخن گفت از آن پهلو نامجوی | |||||
که این شیر بازو گو پیلتن | چه مردست و شاه کدام انجمن | |||||
که بکشاد از آن گونه تیر از کمان | چه سنجد بپیش اندرش بدگمان | |||||
ندیدیم زیبندهتر زین سوار | بتیر و کمان بر چنین کامکار | |||||
پری روی دندان بلب بر نهاد | مکن گفت ازین گونه بر شاه یاد | ۵۲۰ | ||||
شه نیمروزست فرزند سام | که دستانش خوانند شاهان بنام | |||||
نگردد فلک بر چنو یک سوار | زمنه نبیند چنو نامدار | |||||
پرستنده با ریدک ماه روی | بخندید و گفتش که چونین مگوی | |||||
که ماهیست مهرابرا در سرای | بیک سر ز شاه تو برتر بپای | |||||
ببالای ساجست و همرنگ عاج | یکی ایزدی بر سر از مشک تاج | ۵۲۵ | ||||
دو نرگس دژم و دو ابرو بخم | ستونست بینی چو سیمین قلم | |||||
دهانش بتنگی دل مستمند | سر زلف چون حلقهٔ پای بند | |||||
دو جادوش پر خواب و پر آب روی | پر از لاله رخسار و چون مشک موی | |||||
نفس را مگر بر لبش راه نیست | چنو در جهان نیز یک ماه نیست |
۱۲۸