این برگ همسنجی شدهاست.
یکی نام نوذر دگر چون زرسپ | بمیدان بمانند آذرگشسپ | ۲۱۵ | ||||
بفرمود تا نوذر نامدار | شود تازیان سوی سام سوار | |||||
ببیند یکی روی دستان سام | که بد پرورانیده اندر کنام | |||||
کند آفرین کیانی بروی | بدآن شادمانی که بنمود روی | |||||
بفرمایدش تا سوی شهریار | شود تا سخنها کند آشکار | |||||
وزآن پس سوی زابلستان شوند | بر آئین خسرو پرستان شوند | ۲۲۰ | ||||
چو نوذر بر سام نیرم رسید | یکی نوجوان پهلوانرا بدید | |||||
فرود آمد از اسپ سام سوار | گرفتند مر یکدیگر را کنار | |||||
ز شاه و ز گردان بپرسید سام | وزیشان بدو داد نوذر پیام | |||||
چو بشنید پیغام شاه بزرگ | زمینرا ببوسید سام سترگ | |||||
دوان سوی درگاه بنهاد روی | چنان کش بفرمود دیهیم جوی | ۲۲۵ | ||||
فراز یکی پیل نر زال زر | نشاند و براندش سبک سوی در | |||||
چو آمد بنزدیکیٔ شهر شاه | سپهبد پذیره شدش با سپاه | |||||
درفش منوچهر چون دید سام | پیاده شد از اسپ و بگذارد گام | |||||
زمینرا ببوسید پس پهلوان | که جاوید زی شاد و روشن روان | |||||
منوچهر فرمود تا بر نشست | مر آن پاک دل مرد یزدان پرست | ۲۳۰ | ||||
سوی تخت و ایوان نهادند روی | چه دیهیم دار و چه دیهیم جوی | |||||
منوچهر بر گاه بنشست شاد | کلاه کیانی بسر بر نهاد | |||||
بیکدست قارن بدیگرش سام | نشستند روشن دل و شادکام | |||||
پس آراسته زال را پیش شاه | بزرّین عمود و بزرّین کلاه | |||||
گرازان بیآورد سالار بار | شکفتی بماند اندرو شهریار | ۲۳۵ | ||||
برین برز بالا و این خوب چهر | تو گوئی که آرام جانست و مهر | |||||
چنین گفت مر سام را شهریار | که از من تو اینرا بزنهار دار | |||||
بخیره میآزارش از هیچ روی | بکس شادمانه مشو جز بدوی | |||||
که فرّ کیان دارد و چنگ شیر | دل هوشمندان و فرهنگ پیر |
۱۱۶