برگه:Shahnameh-Jules Mohl-01.pdf/۱۰۱

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
  از ایشان شبیخون و از ما کمین گشادیم و جستیم هرگونه کین  
  شنیدم که ساز شبیخون گرفت زبیچارگی کار افسون گرفت  ۹۲۰
  کمین ساختم از پس پشت اوی نماندم بجز باد در مشت وی  
  یکایک چو از جنگ برگاشت روی پی اندر گرفتم رسیدم بروی  
  بخفتانش بر نیزه بگذاشتم زجای از بر زینش برداشتم  
  بینداختم چون یکی اژدها بریدم سرش از تن بی بها  
  فرستادم اینک بنزد نیا بسازم کون سلم از کیمیا  ۹۲۵
  چنان چون سر ایرج شهریار بتابوت زر اندر افگند خوار  
  برو بر نبخشود و شرمش نداشت جهان آفرینم برو برگماشت  
  رهاندم زتن همچنان جان اوی برو بر کنم کشور و خان اوی  
  بنامه درون این سخن کرد یاد هیونی برافگند چون تندباد  
  فرستاده شد با رخی پر زشرم دو چشم از فریدون پر از آب گرم  ۹۳۰
  که چون برد خواهد سر شاه چین بریده بر شاه ایران زمین  
  که فرزند هرچند که پیچید زدین بسوزد بمرگش پدر همچنین  
  گنه بس گران بود و پوزش نبرد و دیگر که کین خواه نو بود و گرد  
  بیآمد فرستادة شوخ روی سر تور بنهاد در پیش اوی  
  فریدون شه بر منوچهر بر همی آفرین خواست از دادگر  ۹۳۵

گرفتن قارن دژ الانانرا

  بسلم آگهی رفت ازین رزمگاه وز آن تیرگی کاندر آمد بماه  
  پس پشتش اندر یکی حصن بود برآورد سر تا بچرخ کبود  
  گنان خواست که آید بدین حصن باز که دارد زمانه نشیب و فراز  
  پس آنگه منوچهر از آن یاد کرد که گر سلم بپیچد روی از نبرد  
  الانان دژی باشد آرامگاه سزد گر برو بر بگیریم راه  ۹۴۰
  که گر حصن دریا شود جای اوی کسی نگسلاند زین پای اوی  
۹۷