برگه:Shahname-Turner Macan-01.pdf/۹۹

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۱۳
  نشستند سالی چنین سوگوار پیام آمد از داور کردگار  
  درود آوریدش خجسته سروش کزین بیش مخروش و باز آر هوش  
  سپه ساز و بر کش بفرمان من بر آور یکی گَرد زان انجمن  
  ازان بد کنش دیو روی زمین به پرداز و پردخته کن دل ز کین  
  کئی نامور سر سوی آسمان بر آورد و بد خواست بر بد گمان  
  بدان برتری نام یزدانش را بخواند و بپالود مژگانش را  
  وزان پس بکین سیامک شتافت شب و روز آرام و خفتن نیافت  

رفتن هوشنگ و کیومرث به جنگ دیو سیاه و کشته شدن دیو و مردن کیومرث

  سیامک خجسته یکی پور داشت که نزد نیا جای دستور داشت  
  گران مایه را نام هوشنگ بود تو گفتی همه هوش و فرهنگ بود  
  به نزد نیا یادگارِ پدر نیا پروریده مر او را ببر  
  نیایش بجای پسر داشتی جز او بر کسی چشم نگماشتی  
  چو بنهاد دل کینهٔ و جنگ را بخواند آن گرانمایه هوشنگ را  
  همه گفتنیها بدو باز گفت همه رازها برکشاد از نهفت  
  که من لشگری کرد خواهم همی خروشی بر آورد خواهم همی  
  ترا بود باید همی پیش رو که من رفتنی‌ام تو سالارِ نو  
  پری و پلنگ انجمن کرد و شیر ز درّندگان گرگ و ببرِ دلیر  
  بفرمانِ شاه جهان بُد همه سپاهی و وحشی و مرغ و رمه  
  سپاه دد و دام و مرغ و پری سپهدار با کَبر کند آوری  
  پسِ پشت لشکر کیومرث شاه نبیره به پیش اندرون با سپاه  
  بیامد سیه دیو با ترس و باک همی باسمان بر برآگند خاک  
  زهرّای درّندگان جنگ دیو شده سست بر چشمِ گیهان خدیو  
  بهم در فتادند هر دو گروه شدند از دد و دام دیوان ستوه  
  بیازید هوشنگ چون شیر چنگ جهان کرد بر دیو نستوه تنگ