برگه:Shahname-Turner Macan-01.pdf/۵۸

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۴۰

شعر

  ✽ تو قلب سپه را بآئین بدار ✽ ✽ من اکنون پیاده کنم کارزار ✽  

بعد ازان پیاده پیش اشکبوس رفت و تیری بر اسپ اشکبوس زد چون اسپ بیفتاد پیاده گشت و تیری بجانب رستم انداخت رستم رد کرد و تیری بر سینهٔ اشکبوس زد و او را هلاک کرد پس فردوسی همان روز این حکایت بنظم آورد همچنانکه در شاهنامه است و بعرض رسانید و الحق درین مقام داد سخنوری داده این طور شرح و بسط مقدور هیچ ذهن و طبیعت نیست و روشن است که بغیر از لطافت درین ابیات غرا چه مقدار صیت و دبدبهٔ او است و ندیمان و مستعدان مجلس متحیر شدند و آفرین و تحسین بسیار کردند و چند ابیات که در صفت تیر انداختن و شصت کشودن رستم گفته

  ✽ بمالید چاچی کمان را بدست ✽ ✽ بچرم گوزن اندر اورد شست ✽  
  ✽ ستون کرد چپ را و خم کرد راست ✽ ✽ خروش از خم چرخ چاچی بخاست ✽  
  ✽ چو سوفارش آمد به پهنای گوش ✽ ✽ ز چرم گوزتان برآمد خروش ✽  
  ✽ چو پیکان به بوسید سرانگشت او ✽ ✽ گذر کرد از مهرهٔ پشت او ✽  
  ✽ قضا گقت گیر و قدر گفتد ده ✽ ✽ فلک گفت احسن ملک گفت زه ✽  
  ✽ کشانی هم اندر زمان جان بداد ✽ ✽ تو گفتی که هرگز ز مادر نزاد ✽  

سلطان چند نوبت بر زبان راند و گفت هرچه از کابلستان و زابلستان برستم میرسید این چند بیت بآن می‌ارزد دران