برگه:Shahname-Turner Macan-01.pdf/۴۸

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۳۰

زینهار دادم او نیز مرا زینهار دهد چون رستم خنجر بر کشید و امان بسهراب نداد سهراب در زیر خنجر گفت

قطعه

  ✽ هرانگه که تشنه شدی تو بخون ✽ ✽ بیالودی این خنجر آب گون ✽  
  ✽ زمانه بخون تو تشنه شود ✽ ✽ به اندام تو موی دشنه شود ✽  

سلطان را این دو بیت مستحسن افتاد پس ابوالقاسم باندک زمان داستان رستم و اسفند یار نظم کرد چنانکه ماهک وقف نبرد ابتدایش آن بود

  ✽ کنون خورد باید می خوش گوار ✽ ✽ که می بوی مشک آید از جوی بار ✽  

شبی با ماهک گفت سیرالملوک را پیشتر نظم داده‌اند و صنعت سخن وری آنرا احساس محکم نهاده ماهک گفت ممکن نباشد ابوالقاسم گفت داستانی ازان کتاب پیش من هست که جوهر منظوم مطبوع آن از کلام عنصری گران بهاتر و پیکر آن محجوبه افکار از صورت مخدره خاطر او زیباتر است

نظم

  ✽ عروسی درخشنده چون آفتاب ✽ ✽ نهان لیک در چادر مشکناب ✽  
  ✽ چو روح‌القدس پیکرش انوری ✽ ✽ نه از عالم عنصر و عنصری ✽  
  ✽ درخشان ز زیر نقاب مراد ✽ ✽ جو آب خضر در میان سواد ✽  

پس ابوالقاسم داستان بماهک داد و بملازمت سلطان رسانید

  ✽ چو در گوش سلطان سخن جاگرفت ✽ ✽ الف وار در جانش ملوی گرفت ✽  

از ماهک سوال فرمود که این بدر درخشان از بروج افکار کدام