برگه:Shahname-Turner Macan-01.pdf/۱۹۹

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۱۱۳
  چو بگرفت جای خرد آرزوی دگر گونه بر شد بآئین و خوی  
  چه نیکو سخن گفت آن رای زن ز مردان مکن یاد در پیش زن  
  دل زن همان دیو را هست جای ز گفتار باشند جوینده رای  
  ورا پنج ترک پرستنده بود پرستنده و مهربان بنده بود  
  بدان بندگان خردمند گفت که بکشاد خواهم نهان از نهفت  
  شما یک بیک رازدار منید پرستنده و غم گسار منید  
  بدانید هر پنج و آگاه بید همه ساله با بخت همراه بید  
  که من عاشقی‌ام چو بحر دمان ازو برشده موج تا آسمان  
  پر از مهر زال است روشن دلم بخواب اندر اندیشه زو بگسلم  
  روانم همشیه پر از مهر اوست شب و روزم اندیشهٔ چهر اوست  
  نداند کسی راز من جز شما که هم مهربانید و هم پارسا  
  اکنون این سخن را چه درمان کنید چه خواهید با من چه پیمان کنید  
  یکی چاره باید کنون ساختن دل و جانم از رنج پرداختن  
  پرستندگانرا شگفت آمد آن که بدکاری آید ز دخت شهان  
  همه پاسخش را بیاراستند به تنگی دل از جای برخاستند  
  که ای افسر بانوان جهان سرافراز دختر میان مهان  
  ستوده ز هندوستان تا بچین میان شبستان چو روشن نگین  
  ببالای تو در چمن سرو نیست چو رخسار تو تابش پرو نیست  
  نگار رخ تو ز قنّوج رای فرستد همی سوی خاور خدای  
  ترا خود بدیده درون شرم نیست پدر را بنزد تو آزرم نیست  
  که آنرا که اندازد از بر پدر تو خواهی که او را بگیری ببر  
  که پروردهٔ مرغ باشد بکوه نشانی شده در میان گروه  
  کس از مادران پیر هرگز نزاد ور آن کس که زاید نباشد نژاد  
  چنین سرخ رخساره و مشک موی شگفتی بود گر بود پیر جوی  
  جهانی سراسر پر از مهر تست بر ایوانها صورت چهر تست  
  ترا با چنین روی و بالای و موی ز چرخ چهارم خور آیدت شوی