این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
۲
نه نهاده که لآلی شاهوار مانند فردوسی بسلک نظم کشید و و نه گاهی چنین دُررِ آبدار بگوش مستمعان رسیده گوش عروس دانش آنرا به بهای جان خریدار و گلوی شاهد بینش بکمند هوس زیورش گرفتار کتاب شاهنامه که در هر عالم سخن بلند و پایه ارجمند دارد بر صدق دعوی شان حجتیست کافی و برهانیست شافی و هر سه رکن رکین سرای سخنوری که استادیشان مسلم و مقبول ارباب دانش و هنر پروری است زبان اعتراف باستادی او کشادند و داد سخن سرای او دادند
(انوری گوید)
✽ آفرین بر روان فردوسی ✽ | ✽ آن همایون نهال فرخنده ✽ | |||||
✽ او نه استاد بود و ما شاگرد ✽ | ✽ او خداوند بود و ما بنده ✽ |
(نظامی گوید)
✽ سخنگوی پیشینه دانای طوس ✽ | ✽ که آراست روی سخن چون عروس ✽ |
(سعدی گوید)
✽ چه خوش گفت فردوسی پاکزاد ✽ | ✽ که رحمت بران تربت پاک باد ✽ |
(و همچنین دیگر شعرا چنانکه)
✽ ای تازه و محکم از تو بنیاد سخن ✽ | ✽ هرگز نکند چون توکسی یاد سخن ✽ | |||||
✽ فردوس مقام بادت ای فردوسی ✽ | ✽ انصاف که نیک دادهُ داد سخن ✽ |
فی الجمله راه تعریف و توصیفش پیمودن طلاء خالص بآب زراندودن و روی آفتاب بمشعل نمودن است ✽ چه حاجتست که خورشید را بیارایند ✽ و هرچند که این کتاب مرغوب خواطر خاص و عام