برگه:Shahname-Turner Macan-01.pdf/۱۷۰

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۸۴
  دو لشکر بیک جا شده سخت کوش بگردون در افتاده بانگ و خروش  
  شب تیره و روی هامون چو قیر ز هر سو ببارید باران تیر  
  سپهدار ترکان چو باد دمان به تیغ آوریده سپه آنزمان  
  جهانجوی قارن چو آشفته پیل زمین کرده از خون چو دریای نیل  
  ز خون روی صحرا چو جوی روان ز بانگ سواران جهان پرفغان  
  دران کین و آشوب و دارو بکُش نه با اسپ زو رو نه با مرد هُش  
  برآورد شاه از کمین گاه سر نبد تور را از دو رو به گذر  
  پس و پیش او لشکر جنگ جوی بروی اندر آورده بودند روی  
  یکی بانگ بر زد به بیدادگر که باش ای ستمگاره پرخاشخر  
  چو تور آنچنان دید سر گشته شد بدانست کش بخت برگشته شد  
  عنان را به پیچید و برکاشت روی برآمد ز لشکر یکی های و هوی  
  دمان از پس اندر منوچهر شاه رسید اندران نامور کینه خواه  
  یکی نیزه انداخت بر پشت اوی نگونسار شد خنجر از مشت اوی  
  ز زین بر گرفتش بکردار باد بزد بر زمین دادِ مردی بداد  
  سرش را همانگه ز تن دور کرد دد و دام را از تنش سور کرد  
  ✽ فلک را ندانم چه دارد گمان که ندهد کسی را بجان خود امان  
  ✽ کسی را اگر سالها پرورد درو جز بخروبی دمی ننگرد  
  ✽ چو ایمن کند مرد را یکزمان ازان پس بتازد برو بی گمان  
  ✽ ز تخت اندر آرد نشاند بخاک ازین کار نی ترس دارد نه باک  
  ✽ بمهرش مدار ای برادر امید اگر چه دهد بیکرانت نوید  
  ✽ منون چهر چون گشت فیروز بخت سر تور ببرید و برگشت سخت  
  بیامد بلشکر گهِ خویش باز بدید آن نشان نشیب و فراز  
  بشاه آفریدون یکی نامه کرد ز نیک و بد روزگار نبرد  

نامهٔ منوچهر نزد فریدون با سر تور

  نخست آفرین بر جهاندار کرد که بختی چنان خفته بیدار کرد  
  سپاس از جهاندار فریاد رس نگیرد بسختی جز او دست کس