برگه:Shahname-Turner Macan-01.pdf/۱۶۱

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۷۵
  اگر بر منوچهرتان مهر خاست تن ایرج نامورتان کجاست  
  که کام دد و دام بودش نهفت سرش را یکی تنگ تابوت جفت  
  کنون چون ز ایرج بپرداختند بخون منوچهر بر ساختند  
  نه بینند رویش مگر با سپاه ز پولاد بر سر نهاده کلاه  
  ابا گرز و با کاویانی درفش زمین گشته از نعل اسپان بنفش  
  سپهدار چون قارنِ رزم‌خواه چو شاپورِ نستوه پشتِ سپاه  
  بیکدست بر پیشِ او بر بپای چو شیرویه شیر اوژنِ ره نمای  
  چو شاهِ تلیمان و سروِ یمن به پیش سپاه اندرون رای زن  
  درختی که از کین ایرج برست بخون برگ و بارش بخواهیم شست  
  ازان تا کنون کین او کس نخواست که پشت زمانه ندیدیم راست  
  نه خوب آمدی باد و فرزند خویش که من جنگ را کردمی دست پیش  
  کنون زان درختی که دشمن بکند برومند شاخی بر آمد بلند  
  بیامد کنون چون هژبرِ ژیان بکینِ پدر تنگ بسته میان  
  ابا نامداران ایران بهم چو سامِ نریمان و کرشاسپ جم  
  سپاهی که از کوه تا کوه جای بگیرند و کوبند گیتی بپای  
  و دیگر که گفتند باید که شاه دل از کین بشوید به‌بخشد گناه  
  که بر ما چنین گشت گردان سپهر خرد خیره شد تیره شد جای مهر  
  شنیدم چنین پوزشِ نابکار چه گفت آن جهانجوی با بردبار  
  که هر کس که تخمِ جفا را بکشت نه خوش روز بیند نه خرّم بهشت  
  گر آمرزش آید ز یزدان پاک شما را ز خون برادر چه باک  
  هر آنکس که دارد ز دانش خرد گناه آن سگالد که پوزش برد  
  ز روشن جهاندارتان نیست شرم سیه دل زبان پر ز گفتار نرم  
  مکافاتِ این به بهر دو جهان بیابید و این هم نماند نهان  
  سه دیگر فرستادنِ تخت عاج بدین ژنده پیلان و پیروزه تاج  
  بدین بدره‌های گهرگونه گون نه جوئیم کین و بشوئیم خون  
  سرِ تاجداران فروشم بزر که نه تاج باد و نه تخت و نه فر  
  سر بی بها را ستاند بها مگر بدتر از بچهٔ اژدها  
  که گوید که جانِ گرامی پسر فروشد بزر پیر گشته پدر