برگه:Shahname-Turner Macan-01.pdf/۱۶۰

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۷۴
  بزرّین عمود و بزرّین کمر زمین کرده خورشیدگون سربسر  
  بیکدست بر بسته شیر و پلنگ بدست دگر ژنده پیلان جنگ  
  برون آمد از کاخ شاپورِ گرد فرستادهٔ سلم را پیش برد  
  فرستاده چون دید درگاهِ شاه پیاده دوان اندر آمد براه  
  چو نزدیکِ شاه آفریدون رسید سرِ تاج و تخت بلندش بدید  
  ز بالا فرو برد سر پیش اوی همی بر زمین بر بمانید روی  
  گرانمایه شاهِ جهان کدخدای بفرمود او را سزاوار جای  
  فرستاده بر شاه کرد آفرین که ای نازش تخت و تاج و نگین  
  زمین گلشن از پایهٔ تخت تست هوا روشن از مایهٔ بخت تست  
  همه بندهٔ خاک پای توایم همه پاک زنده برای توایم  
  چو بر آفرین شاه بکشاد چهر فرستاده پیشش بگسترد مهر  
  کشاده زبان مردِ بسیار هوش بدو داد شاهِ جهاندار گوش  
  پیام دو خونی بگفتن گرفت همه راستی‌ها نهفتن گرفت  
  * بگفتش بدان شاه کشته پسر پیام دو فرزند بیدادگر  
  * که ما بندهٔ خاکِ پای توایم ستاده به تدبیر و رای توایم  
  ز کردارِ بد پوزش آراستن منوچهر را نزد خود خواستن  
  میان بستن او را بسانِ رهی سپردن بدو تاج و تختِ مهی  
  خریدن ازو باز خونِ پدر بدیبا و دینار و تاج و کمر  
  فرستاده گفت و سپهبد شنید مرآن گفت را پاسخ آمد پدید  

پاسخ فریدون پیغام سلم و تور را و بازگشتن فرستاده

  چو بشنید شاه جهان کدخدای پیام دو فرزند ناپاک رای  
  یکایک بمردِ گرانمایه گفت که خورشید را چون توانی نهفت  
  نهانِ دلِ آن دو مرد پلید ز خورشید روشن‌تر آمد پدید  
  شنیدم همه هر چه گفتی سخن نگه کن که پاسخ چه یابی ز بن  
  بگو آن دو بی شرمِ ناپاک را دو بیداد بدمهرِ ناباک را  
  که گفتار خیره نیرزد بچیز ازین در سخن خود نرانیم نیز