برگه:Shahname-Turner Macan-01.pdf/۱۴۴

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۵۸
  بدان کو به آغاز شیری نمود بگاه درشتی دلیری نمود  
  دلیر و خردمند و با رای بود بهر جایگه پای بر جای بود  
  بنام پری چهرگانِ عرب کنون برگشایم بشادی دو لب  
  زن سلم را نام کرد آرزوی زن تور را ماهِ آزاده خوی  
  زن ایرج پاک‌خو را سهی کجا بد بخوبی سهیلش رهی  
  پس از اختر گِرد گردان سپهر که اخترشناسان نمودند چهر  
  نوشته بیاورد و بنهاد پیش بدید اختر نامداران خویش  
  بسلم اندرون جست زاختر نشان نبودش مگر مشتری با گمان  
  دگر طالع تور فرخنده شیر خداوند خورشید سعد دلیر  
  چو کرد اختر فرخ ایرج نگاه کشف دید طالع خداوند ماه  
  از اختر بدیشان نشانی نمود که آشوبش و جنگی بایست بود  
  شد اندوهگین شاه چون آن بدید یکی بادِ سرد از جگر بر کشید  
  بایرج برآشفته دیدش سپهر نبُد سازگاریش با او بمهر  
  باندیشهٔ پور روشن روان نبُد جز باندیشهٔ بد گمان  

بخش کردن فریدون جهانرا به پسران خود

  چو شاه این چنین دید کردار چرخ کزو ایرجش را نبُد ایچ برخ  
  نهفته چو بیرون کشید از نهان بسه بهر کرد آفریدون جهان  
  یکی روم و خاور دگر ترک و چین سوم دشت گردانِ ایران زمین  
  نخستین بسلم اندرون بنگرید همه روم و خاور مر او را گزید  
  بفرمود تا لشکری بر کشید گرازان سوی خاور اندر کشید  
  به تختِ کیان اندر آورد پای همی خواندندیش خاور خدای  
  دگر تور را داد توران زمین ورا کرد سالار ترکان و چین  
  یکی لشکری نام زد کرد شاه کشید انگهی تور لشکر براه  
  بیامد به تخت کئی برنشست کمر بر میان بست و بکشاد دست  
  بزرگان برو گوهر افشاندند جهان پاک توران شهش خواندند  
  وزان پس چو نوبت بایرج رسید مر او را پدر شهر ایران گزید