برگه:Shahname-Turner Macan-01.pdf/۱۱۰

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۲۴
  سبک مایه ضحاکِ بیدادگر بدین چاره بگرفت گاهِ پدر  
  پسر بر نهاد افسرِ تازیان بر ایشان به بخشود سود و زیان  
  چو ابلیس پیوسته دید آن سخن یکی بند نو دیگر افگند بن  
  بدو گفت چون سوی من تافتی ز گیتی همه کامِ دل یافتی  
  اکر همچنین نیز فرمان کنی نه پیچی ز فرمان و پیمان کنی  
  جهان سر بسر پادشاهی تراست دد و مردم و مرغ و ماهی تراست  
  چو این گفته شد ساز دیگر گرفت دگرگونه چاره گزید ای شگِفت  
  جوانی برآراست از خویشتن سخن گوی و بینادل و پاک تن  
  همیدون به ضحاک بنهاد روی نبودش بجز آفرین گفت و گوی  
  بدو کفت اگر شاه را در خورم یکی نامور مرد خوالی گرم  
  چو بشنید ضحاک بنواختش ز بهر خورش جایگه ساختش  
  کلیدِ خورش خانهٔ بادشا بدو داد دستور فرمان روا  
  فراوان نبود آنزمان پرورش که کمتر بُد از خوردنیها خورش  
  پس آهرمن بدکنش رای کرد بدل کشتن جانور جای کرد  
  خورش زردهٔ خایه دادش نخست بدان داشتش یکزمان تندرست  
  ز هر گوشت از مرغ و از چارپای خورش کرده آورد یکیک بجای  
  بخونش بپرورد بر سانِ شیر بدان تا کند بادشه را دلیر  
  سخن هر چه گویدش فرمان کند بفرمان او دل گروگان کند  
  بخورد و بدو آفرین کرد سخت مزه یافت ازان مهترِ شوربخت  
  چنین گفت ابلیسِ نیرنگ ساز که جاوید زی شاه گردن فراز  
  که فردات زین گونه سازم خورش کزو آیدت سر بسر پرورش  
  برفت همه شب سگالش گرفت که فردا چه سازد ز خوردن شگِفت  
  دگر روز چون گنبذِ لاجورد برآورد و بنمود یاقوتِ زرد  
  خورشها ز کبک و تذرو سفید بسازید و آمد دل پر امید  
  شهِ تازیان چون بخوان دست برد سر کم خرد مهر او را سپرد  
  سوم روز خوان را به مرغ و بره بیاراستش گونه گون یکسره  
  بروز چهارم چو بنهاد خوان خورش ساخت از پشت گاوِ جوان  
  بدو اندرون زعفران و گلاب همان سالخورده می و مشکناب