خود داری میکرد، وقتی تقاضا کردند بگذارد شمایل او را نقش کنند گفت «تن اصلی چه شرافت دارد که بدلی هم برای او بطلبیم؟ بدن برای روح بمنزلهٔ گور و زندان است. سایه تصویر او است، و قابل آن نیست که سایه و تصویر برای او قرار دهیم.» یکی از بزرگان روم از تأثیر تعلیمات او چنان آشفته شد، که همهٔ اموال و کسان خود را رها کرده از حیثیات و اعتبارات گذشت، و زندگانی درویشی اختیار نمود، چنان که هر به دو روز یکبار خوراک میکرد. باری فلوطین تا دیرگاهی به تعلیم شفاهی اکتفا نموده، به تصنیف کتب نمیپرداخت، عاقبت به اصرار دوستان فلسفهٔ خود را در پنجاه و چهار رساله به تحریر درآورد و «فرفوریوس» صاحب رسالهٔ «ایساغوجی» که از مریدان خاص او بود، آن را در شش مجلد، هریک مشتمل بر نه رساله مرتب نمود، و از این رو آن تصانیف «رسالات نه گانه»[۱] نامیده شده است.
فلسفهٔ فلوطین فلوطین «وحدت وجودی» است[۲] یعنی حقیقت را واحد میداند و احدیت را اصل و منشاء کل وجود میشمارد، موجودات را جمیعاً تراوش و فیضانی[۳] از مبدأ نخستین و مصدر کل میانگارد، و غایت وجـود را هم بازگشت بسوی همان مبدأ میپندارد که در قوس نزول عوالم روحانی وحدت وجود و جسمانی را ادراک میکند و در قوس صعود به حس[۴] و تعقل[۵] و اشراق و کشف و شهود[۶] نایل میشود.
به عقیدهٔ فلوطین مبدأ نخستین[۷] که موجد کل موجودات است، صورت مطلق و فعل تام میباشد (به اصطلاح ارسطو) و قوهٔ فعاله است (قوه به معنی قدرت نه مقابل فعل) أحدیتش مبری از تعداد و شماره باریتعالی و توحید و تقسیم است. محیط بر کل و غیر محاط و نامحدود[۸] میباشد. نمیتوان گفت: صورت دارد یا زیبا است، یا عاقل است، زیرا که: او منشاء و نفس