فردی از موجودات از دم الهی بهرهای دارد و آن به قوهای که در او موجود است اجزاء عالم را نگاه میدارد.
مدار امر عالم بر ادوار است، و عاقبت متلاشی میگردد، و رجوع به اصل یعنی آتش بدوی میکند، پس از آن دور دیگر آغاز کرده، و کلملا مانند دور سابق جریان مییابد، و آن نیز سرانجام متلاشی میشود و همچنین بینهایت.
«رواقیان» جریان امور عالم را ضروری میدانند و جبری مذهباند، در امور اخلاقی بیان ایشان از این قرار است.
انسان که عالم صغیر است و جسماً و روحاً پارهای از عالم کبیر میباشد، ناچار باید از قوانین طبیعت پیروی نماید، و چون، در عالم کبیر طبیعت اخلاق رواقیان محکوم عقل کل است که داخل وجود او است، انسان هم باید عقل را حاکم بر اعمال خود بداند، پس، عمل نیک و فضیلت آن است که با عقل سازگار باشد، و بنابراین انسان باید نفسانیات را که از حکم عقل منحرف میشوند از خود دور کند، و سکون خاطر را رها ننموده و تأثر به خود راه ندهد، و اگر چنین کرد و نفس را مغلوب عقل نمود، فاعل مختار خواهد بود، زیرا جز آنچه عقل حکم میکند آرزو نخواهد نمود، و هرچه آرزو کند به آن خواهد رسید، پس، امور خارجی در آزادی و اختیار و خوشی و سعادت انسان تأثیری ندارد، و خوشی امری درونی است، یعنی به خرسندی خاطر است، و هرچه خود را از علائق بیشتر رهائی دهد وارستهتر خواهد بود، و اهتمام در وارستگی و آزادی چنان برای انسان واجب است که جهت استخلاص از قیود و ناملایمات به خودکشی هم اگر محتاج شود باک نیست. و از رواقیان کسانی که رشتهٔ حیات خویش را به اختیار قطع کردهاند متعدداند.
فضیلت مقصود بالذات است، و غایت او خود او است، و آن در واقع یکی بیش نیست: یعنی حکمت یا شیوهٔ عقلانی که جنبههای مختلف دارد، مثلا، اگر از حیث ترس و بیباکی ملحوظ شود دلیری نام میگیرد، فضائل و اگر نسبت به تمتعات در نظر بگیرند، خودداری خوانده میشود، و هرگاه در تعیین حصهها و حقوق مردم منظور گردد دادگری خواهد بود، و نظر