این سه قسم حکومت اگر در خیر و صلاح جماعت واقع شود و کارها به دست مردان و قدرت محدود و مسئولیت در کار و قانون حکمفرما باشد صحیح است، اما اگر نفع شخصی و هوای نفس مدار امر شود غلط خواهد بود، و در دو قسم اخیر ظلم و استبداد و در قسم اول «عوام فریبی»[۱] شیوع مییابد و هرج و مرج برپا میشود و امور مختل میگردد.
ارسطو معتقد است که: انقلابات در ممالک وقتی روی میدهد که مردم در حقوق یکسان نباشند، و در تقسیم اموال و مناصب و شئونات و اجر و مزد میان آنها رعایت تناسب و استحقاق نشود، و از این جهت ناراضی گردند.
پس برای آن امور حدود و نظاماتی قائل است که باید به موجب قانون برقرار شود اما اصلاح حقیقی مفاسد و معایب هیئت اجتماعیه را به تربیت میداند و معتقد است که نباید امر تربیت را به مردم واگذاشت و دولت باید آن را بدست بگیرد و برطبق صلاح هیئت اجتماعیه جریان دهد، و اساس تربیت باید بر نگاهداری حد اعتدال میان قوای انسان باشد.
ورزشکاری و ریاضت برای صحت بدن و تعلیم موسیقی و مانند آن برای نرم کردن احوال اخلاقی لازم است، اما نه به اندازهٔ افراط یعنی: نه چندان که همه بخواهند پهلوان شوند یا اهل حال باشند. ولیکن متفکرین هرچه بیشتر باشند بهتر است. حاصل اینکه تن را برای جان پرورش دهند، و نفسانیات را تابع ارادهٔ عقلی سازند تا نفس آماده و قابل تفکر و تعقل شود، که آن خوشی حقیقی زندگانی و غایت مطلوب انسانی است.
***
چون تعلیمات ارسطو مدت دو هزار سال در دنیا و همچنین در ممالک ما مدار دانش و معرفت و اساس فلسفه و حکمت بوده، و هنوز هم بسیاری از تحقیقات او به اهمیت خود باقی و محل استفاده است، در بیان اصول آن یک اندازه بسط و تفصیل روا داشتیم، هرچند با آنکه
- ↑ Dèmagogie