مزدوری پیش آمد، و مردم از زندگانی سادهٔ خود دور شده به تعیش و تفنن افتادند و طریق را مقصد قرار دادند. وقتی که دائرهٔ زندگانی محدود بود و حوائج انسان از زراعت برمیآمد، اقوام برای خود هر یک مستقل بودند، وحاجت به صادر و وارد و کشمکش و تنازع نداشتند، و به صلح و سلامت و سعادت زندگانی میکردند. پس در نظر ارسطو که ذهنش همه متوجه به اوضاع یونان و معیشت آن زمان است، بهترین اشکال اجتماع اینست: که دول کموسعت و کمجمعیت و مرکب از ملاکان و فلاحان باشند، و این جمله آزادگان و صاحب زندگانی و زن و فرزند بوده بفراغت به کسب معرفت بپردازند و زیر دست خود بندگان داشته باشند که حوائج زندگی را فراهم سازند.
شکل حکومت در هیئتهای اجتماع به اختلاف مقتضیات محلی از احوال مردم و اوضاع جغرافیائی و غیرها مختلف میشود. اساساً چون دولت مجموعهایست از اشخاص آزاد و متساوی، باید حکومت متعلق به عموم باشد «جمهوری و دموکراسی»[۱] همه در اتخاذ تصمیمات شرکت کنند، و امور را به اکثریت آراء فصل نمایند. و آزادی برابری و داد را میان اعضاء هیئت اجتماعیه نگاهدارند، و این کیفیت وقتی دست میدهد که میان مردم از جهت تمول و تعقل فرق بسیار نباشد، یا اگر باشد میان جماعت شریف و گروه حقیر یکطبقهٔ متوسط هم باشد که میان آنها اعتدال را نگاهدارد تا اشراف چندان خودسر و زبردست نشوند، و مردمان حقیر بر زیردست نمانند. ولیکن بسا هست که جماعتی از مردم از جهت هوشیاری و چالاکی و پیشآمدهای روزگار مقتدر و متنفذ شده، و حیثیات توانگری و نسب و شرافت به خود میدهند و قدرت و حکومت را در دست میگیرند، و این شکل حکومت «اعیانی و اشرافی»[۲] است. و نیز اتفاق میافتد که یک فرد از مردم سمت برتری و قدرت پیدا کرده بر جماعت پادشاه میشود و «سلطنت موروثی»[۳] تأسیس میکند. در هریک از