به منزلهٔ جوهر عناصر است، خلاصه، عالم سفلی عالم طبیعت، و عالم فوق طبیعت و نزدیک به ملکوتیت است.
از بیان فوق معلوم میشود که عالم پر است، و فضا همه جا شاغل دارد، و خلاء موجود نیست و محال است، و موجودات بهم متصل میباشند یا به یکدیگر احاطه دارند، و ظرف و مظروفند، و مکان عبارت است از: سطح درونی جسم محیط، یا حد بین محیط و محاط. و ظروف و مظروف.
مکان جهان محدود و متناهی است زیرا، آنچه بالفعل است، بالضروره متناهی باشد، و نامتناهی بودن فقط راجع بقوه است، پس، فلک نخستین پایان جهان است، و چون چیزی بر او احاطه ندارد مظروف نیست، پس، ورای آن مکان نیست، و چون مکان نیست نه خلاء است نه ملاء و بهمین سبب کرهٔ عالم حرکتش انتقالی و اینی نیست زیرا که حرکت انتقالی در مکان باید باشد، و مکان در درون جهان است، نه در بیرون، و موجوداتی که حرکت انتقالی دارند مکانهای خود را با یکدیگر مبادله میکنند نه اینکه جای خالی را اشغال نمایند.
جهات فلک نخستین که پایان عالم است محدود بجهات است، جهتی که به سوی فلک است بالا است، و جهتی که بسوی مرکز فلک است زیر است.
مکان طبیعی عنصرهای چهارگانه هر یک مکان طبیعی دارند، مکان طبیعی خاک در مرکز جهان یعنی در زیر است، و باین ملاحظه، هر چه بسوی زمین است زیر میگوئیم، و هرچه از زمین دور میشود بالا مینامیم، و مکان طبیعی آب روی خاک است، و مکان طبیعی هوا روی آب، و مکان طبیعی آتش روی هوا، یعنی زیر فلک ماه است.
حرکت طبیعی هر هنگام که جسم در مکان طبیعی خود باشد ساکن است، و چون آن را از مکان طبیعی دور کردند، پس از رفع مانع بسوی مکان طبیعی حرکت میکند تا به آن برسد، از این رو است که، چون خاک و آب را بالا