عالم علوی زمین میچرخند، و غیر از گردشی که به تبع فلک نخستین میکنند حرکات دیگر هم دارند که بلاواسطه از محرک نخستین ناشی نیست، و به این سبب جنبهٔ نقص آنها بیش از فلک نخستین است.
آخرین افلاک، فلک ماه است که عالم علوی به آن ختم میشود، و در زیر آن عالم سفلی است که عالم «تحت القمر»[۱] نیز خوانده شده و آن عبارت از: کرهٔ خاک است که ساکن و مرکز کل عالم است، و کرهٔ آب یا عالم سفلی اقیانوس که بر آن احاطه دارد، و کرهٔ هوا و پس از آن کرهٔ آتش که فوق همهٔ کرات عالم سفلی است.
خاک و آب و هوا و آتش عناصر چهار گانهاند، و این عالم سفلی عالم کون و فساد است، یعنی: اجزاء آن غیر از حرکت مستدیر تحولات دیگر عناصر دارند، و همواره در تغییر و تبدیلاند و کاست و فرود و زایش و مرک دارند، و حرکات آنها هم مستدیر نیست مستقیم است یعنی آغاز و انجام متمایز دارد نه اینکه هر نقطهٔ آن هم آغاز و هم انجام باشد، چنانکه در دایره این چنین است. حرکات اجزاء عالم سفلی، یا صاعد است یا نازل برحسب طبیعت عناصر آنها، طبع آتش خفیف است و صاعد، و طبع خاک ثقیل است و نازل، و آتش گرم است و خاک سرد، و این هر دو عنصر خشکاند و بین آنها بجانب خاک آب است که سرد و تر است و بجانب آتش هوا است که گرم و تر است، و عناصر چهار گانه گذشته از خواص گرمی و سردی و خشکی و تری به لامسه نیز تشخیص میشوند، اما «عالم علوی» که از تغییر و کاست و فزود و کون و فساد مصون است؛ از عناصر مر کب نیست. بلکه از «اثیر» [۲] است که به لامسه در نمیآید و میتوان آن را «عنصر پنجم» [۳] نامید ولی در واقع