برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۴۸

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

مؤثر نیست و حرکتی که محرک اول به موجودات میدهد فطری نیست، شوقی است، یعنی: چنانکه گفتیم نظیر حرکتی است که معشوق به عاشق برای وصال می‌دهد بعبارت دیگر، محرک کل وجود جاذبهٔ زیبائی است.

خلاصهٔ حکمت طبیعی

طبیعت امری است ساری در وجود و ذاتی او، که باعث حرکت یعنی حالت او می‌شود، و تغییر احوال با حرکت چند قسم است: یکی از آنها تغییر مکان است که در عرف همان را حرکت می‌گویند، دیگر تغییر کمیت است طبیعیاتیعنی کم و زیاد بزرگ و کوچک شدن، دیگر تغییر کیفیت است مانند رنک به رنک شدن. گاهی از اوقات کون و فساد و حیات و ممات را هم که تغییر ذات و ماهیت میداند حرکت می‌خواند. در هر حال حرکت از هر قسم باشد از جهت نقص است، و برای رسیدن به کمال یعنی صورت پذیرفتن ماده و فعلیت یافتن قوه. و حرکت مبدأ و منتهائی دارد که با هم متضادند، مانند سفیدی و سیاهی و خردی و بزرگی و زیر و بالا، و مادام که نقص باقی است و فعلیت تمام نشده حرکت دوام دارد، و همین که وصول بغایت دست داد سکون و ثبات روی میدهد.

عالم کروی است، و مرکب از کرات یعنی: افلاک چند که در درون یکدیگر جا گرفته‌اند، فلک نخستین که بر کرات دیگر احاطه دارد گرد محور عالم می‌چرخد و غیر از این حرکت مستدیر؛ که بسیط‌ترین و هیئت عالمکاملترین حرکات است حرکتی ندارد، و آن بلا واسطه از محرک اول یعنی «علة‌العلل» ناشی است و فلک مزبور شبیه‌ترین اجزاء عالم است به محرک اول و هرچند خود متحرک است نسبت به افلاک دیگر محرک است، و ستارگان ثابت در این فلک جا دارند[۱] و در درون او افلاک چند می‌باشند که کواکب به آنها نصب شده و به تبع افلاک خود دور مرکز عالم یعنی کرهٔ


  1. هیئت ارسطو در کلیات با رأی هیویون[هیأتیون] قدیم موافق است، اما در عدد افلاک و اسامی و جزئیات آنها اختلافاتی هست که در اینجا حاجت بتعرض آنها نیست.
–۳۹–