برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۴۶

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

کفایت نمی‌کنند و دو علت دیگر هم در کار هست، یکی علت محرکه یا فاعله[۱] یعنی امری که وجود را متغیر می‌سازد و صورت را به ماده میدهد. دیگری علت غائی[۲] یعنی امری که وجود برای آن بحرکت می‌آید یا متغیر میشود، و غایت و منظوری که ماده برای آن صورت می‌پذیرد، پس وجود موجودات همواره این چهار علت را دارد. مثلا وجود کوزه یک علت مادی دارد که خاک و گل است، و یک علت صوری که حقیقت کوزه است، و یک علت فاعله که کوزه‌گر است و یک علت غائی که کوزه برای آن ساخته شده است و آن آب نوشیدن است.

هرچند این چهار علت همواره در کارند؛ اما در امور طبیعی چون درست تأمل کنیم می‌بینیم علت غائی با علت صوری یکی است، زیرا صورت چنانکه گفتیم کمال ماده است، و غایت وجود هم کمال است چه شک نیست که مراد وجود، از حرکت و تغییر و تبدیل همانا چهار علت برمیگردد
به دو علت
کمال یافتن است، پس، صورت عین غایت است و علت صوری همان علت غائی است، از طرف دیگر علت فاعله یعنی محرک وجود برای حرکت، و باعث تغییر، همان رسیدن به غایت و شوق وصال است، پس علت محرکه یا فاعله نیز همان علت غائی است که با علت صوری یکی است، و بنابراین باز برمی‌گردیم به این که وجود دو علت دارد که صورت و ماده، یا قوه و فعل باشد، و چون کمال هر چیز بهترین وجه او است، پس به این بیان باز میرسیم به نظری که سقراط و افلاطون داشتند که غایت وجود خیر و نیکوئی است.

چون در مدارج و مراتب وجود بنگریم، میبینیم جماد چون کمال یافته نامی شده، و نامی حساس گردیده و به حیوانیت رسیده، و حیوانیت به انسانیت کمال یافته، که امتیاز او بعقل و فکر (نطق) است. پس می‌توان گفت: کمال واقمی و غایت غایات و خیرالامور فکر یا عقل است، و نیز گفتیم ماده یا قوه که ناقص است، متحرک است برای رسیدن به صورت که کمال


  1. Cause formelle
  2. Cause finale
–۳۷–