مرگ و ولادت و کون و فساد عبارت است از: زایل شدن صورتی از ماده، و جمع شدن صورت دیگر به آن. ماده و صورت نسبی هستند و درجات دارند، مثلا: انسانیت صورت است، و حیوانیت مادهٔ او است اما حیوانیت هم نسبت به نبات صورت است و نباتیت که نسبت بحیوان ماده است نسبت به جماد صورت میباشد. و هر جمادی هم صورت است نسبت به جسم که مادهٔ او است، و جسمیت نیز صورت است نسبت به مادهٔ صرف که متعین نیست و قابل تعین است و صورت ندارد، و پذیرندهٔ صورت است، قوهٔ صرف است بدون فعلیت ولیکن چون گفتیم ماده از صورت هرگز جدا نمیشود، مادهٔ صرف که هیولای اولی باشد، بعضی مادهٔ بیتعین و بیصورت فقط فرض ذهن ما است و وجود خارجی ندارد.
این هیولای اولی، همان چیزی است که حکمای سلف به خطا بعضی آن را آب دانستهاند، و برخی هوا و یکی آتش گفته است، و دیگری جزء لایتجزی. و صوری که با ماده جمع میشوند همان است که افلاطون «مثل» خوانده و درست گفته است که حقایقاند، اما اشتباه کرده که وجود آنها را مستقل دانسته است و همین صور موجودات است که در ذهن انسان نقش مییابد و به آن واسطه نسبت بموجودات علم حاصل میشود[۱] تغییر؛ یعنی دیگرگون شدن موجودات همانا گذر کردن از قوه است به فعل، یعنی صورت پذیرفتن ماده یا تبدیل یافتن چگونگی آن، پس میتوان گفت: موجودات و حوادث روزگار دو علت دارند علت مادی[۲] و علت صوری[۳]. اما این دو علت برای وقوع حوادث
- ↑ باید متوجه بود که تحقیق راجع بماده و صورت اساس فلسفهٔ ارسطو است و در فهم آن باید دقت کرد، وگرنه حقیقت حکمت ارسطو به دست نخواهد آمد. و باید ذهن را بکلی از معنی ماده و صورت به قسمتی که اکنون در اذهان جا گرفته خالی کرد، زیرا که امروز عموماً وقتی که ماده میگویند جسم را در نظر دارند، و وقتی که صورت میگویند مراد شکل یا چهره و وجهه است، یا ظاهر در مقابل معنی و باطن، یا مجاز در مقابل حقیقت، و حال آنکه مراد ارسطو بکلی برخلاف این است و حقیقت هر چیز را صورت آن چیز میخواند.
- ↑ Cause materiielle
- ↑ Cause efficiente