پرش به محتوا

برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۳۸۰

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

و ذهن انسان معانی کلی را جعل کرده است ، و اینهمه مباحثاتی که درباره حقیقت کلیات کرده اند ؛ پوچ و بیحامل بوده است . اینکه برای انواع موجودات حدود مشخص فرض کرده ، و حتی بعضی از حكما مانند افلاطون فقط برای نوعیت آنها حقیقت قائل بودند خطا بوده، ومتوجه نشده اند که موجودات همواره در حال تغییر و تبدیلند، و در قالبهای ثابت ریخته نشده اند، و مقولات ده گانه ، و مصور نوعی ر «نفس نباتی و حیوانی و بسیاری دیگر از امور که به طور کلی گفته میشود ؛ فقط لفظ وصوتند که ضعف ادراك بشر آنها را سر پوش نادانی خودقرار داده است.

نکته دیگر اینکه ، همچنان که معانی اولی که در ذهن انسان تشکیل می شود، ناشی از حسی است، الفاظی هم که بشر جعل کرده. در آغاز همه برای محسوسات بوده، سپس چون ذهن مردم وسعت یافته وقوة تجريد وانتزاع پیدا کرده، کم کم همانی الفاظ منقول شده و آنها را به معانی معقول دلالت داده اند، وحتى الفاظی که بر کار و عمل و بر چیزهایی که یکسره ازحی دور می باشند دلالت می کنند، در آغاز از محسوسات برآمده اند. وشاهد این مدعا اینست که هنوز بعضی مفهومهای معنوی را به الفاظ مربوط به احساسات تعبیر می کنیم مثلا می گوئیم: از فلان کارسیر شدم و به فلان امر تشنهام، و از فلان کس دل بر کندم، و نیز می دانیم که انگاشتن از نگارش است[۱] و امثال این الفاظ بسیارند . و یقین است که اگر مبدأ همـة الفاظ را می توانستیم معلوم کنیم؛ میدیدیم که همه معقولات به محسومات منتهی میشوند.

پس: الفاظ همه در آغاز دال بر جزئیات برده اند ، ومعلـوم کردیم که همه بر محسوسات دلالت داشته اند ، و کم کم به استعاره و


  1. شواهدی که لاک برای امثال این الفاظ آورده ، البته از زبان انگلیسی است . و چیزهای دیگری است . ما از زبان فارسی شواهد آوردیم ؛ تا خوانندگانی که زبان خارج نمی دانند دریابند.
–۱۲۵–