ذهنشان روز به روز به واسطهٔ تجربه، یعنی تنوع احساسات و تعقل وسعت مییابد، و در هر حال هیچیک از معلومات و تصورات نیست که به یکی از این دو مبدأ یعنی حس و فکر منتهی نشود، و فکر و تعقل هم پس از آن پیش میآید که محسوساتی در ذهن وارد شده باشد، و اینکه گفتهاند: نفس دائماً در حال تفکر است مسلم نیست، و خلاف آن مشهود است؛ و این ادعا چنان است که بگویند: جسم همواره در حال حرکت است، و حرکتش دیده نمیشود، یا بگویند، شکم همیشه گرسنه است، ولی بعضی اوقات متوجه نیست.
باری ذهن در امر علم بکلی منفعل است، مانند آئینه که در او عکس میافتد و تعقل هر اندازه عالی باشد جز حس و مشاهدهٔ درونی منشأ دیگر ندارد، و از عبارات معروف لاک است که «جز آنچه به حس درآمده باشد، هیچ چیز در عقل نیست» و جواب لایبنیتس هم معروف است که گفته است: «آری جز آنچه به حس درآمده باشد هیچ چیز در عقل نیست، مگر خود عقل» چون خود لاک منکر عقل نیست.
تصور (یا مفهوم یا معنی)[۱] دو قسم است: بسیط و مرکب. مفهوم بسیط به وسیلهٔ حس یا فکر حاصل میشود، و ذهن نسبت به آن منفعل است؛ یعنی فقط پذیرنده است. همین که آن معانی را دریافت کرد، آنها را به قوهٔ فاعلی با هم جمع میکند، و معانی مرکب را میسازد و ذهن انسان جز این دو قسم معنی نمیتواند دربر داشته باشد، و همچنانکه انسان نسبت به امور مادی جز جمع و تفریق مواد کاری نمیتواند بکند و نه یک ذره میتواند ایجاد نماید، و نه یک ذره را میتواند معلوم بکند نسبت به معانی و تصورات هم چنین است. بعضی از تصورات بسیط از راه یک حس تنها حاصل میشود، مانند
- ↑ یادآوری میکنیم: که در اینجا معنی و مفهوم و تصور هر سه ترجمهٔ ldèe است به اعتبارات مختلف، و هر سه را میآوریم تا برای اصل اصطلاح مطلب روشن باشد، گاهی هم ناچار میشویم همین کلمه را علم یا معلوم ترجمه کنیم.