پرش به محتوا

برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۳۷۲

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

در فطری دانستن معلومات حقیقت اینست: که چون دیده‌اند بعضی احکام و قضایا مورد تصدیق همه کس است، و نیز به عقل خود رجوع کرده و آنها را درست یافته و محل تردید ندانسته‌اند، چنین پنداشته‌اند: که از روزی که به دنیا آمده‌اند آن حقایق را می‌دانسته و تصدیق داشته‌اند پس: دنبال کشف مبدأ و منشأ آنها برنیامده‌اند؛ بعضی را تنبلی فکر مانع شده و بعضی را خود پسندی بشری بر آن داشته که بگویند این حقایق را خدا در وجود انسان سرشته است و طبیعی و فطری او می‌باشد.

و نیز گفته‌اند: بعضی اصول و احکام اخلاقی فطری است چون که دل به درستی آنها گواهی می‌دهد و وجدان[۱] حکم می‌کند ولیکن اگر درست تأمل شود دانسته می‌شود که وجدان مردم مختلف است، و دل همه کس به یک چیز گواهی نمی‌دهد و چه بسیار چیزها هست که دل به آنها گواهی می‌دهد، و وجدان حکم می‌کند، ولی سبب حقیقی آن انس و عادت است و اگر غیر از این بود و حسن و قبح کارها به فطرت معلوم بود به تعلیم و تربیت اخلاقی حاجت نبود.

در فصل پیش گفتیم: که لایبنیتس با لاک در این عقیده مخالفت کرد و در مقابل کتاب او که این تحقیقات در جزء اول آن به عمل آمده و تحقیقات دیگرش دربارهٔ علم انسان، همه مبتنی بر همین نظر است. کتابی به نام «تحقیقات تازه دربارهٔ فهم و عقل انسانی» نگاشت و بیان کردیم که چگونه وجود معانی فطری را توجیه کرد و معلوم نمود که بسیاری از مدرکات انسان در ذهن او بالقوه هست، و پنهان است و اینکه می‌گوئیم: معانی برای انسان فطری است، غرض این نیست که همهٔ معانی در ذهن او در همه حال حاضر و بالفعل موجود است، بلکه غرض اینست که: انسان قوهٔ درک و کشف آن معانی را دارد، و یقین است که اگر آن معانی در ذهن انسان نهانی موجود نمی‌بود، نمی‌توانست آنها را دریابد چنانکه در ذهن حیوان بهیج وسیله نمی‌توان آن معانی را وارد نمود، و اشتباه لاک از اینجا برخاسته است


  1. Conscience
–۱۱۷–