نمیگویند یا عمل میکنند و خلافش را مدعی هستند، هابز صادقانه بیان کرده و تحت قواعد و اصول آورده است.
بخش دوم
لاک
«جان لاک»[۱] یکی از بزرگترین حکمای انگلیس، در سال ۱۶۳۲ زاده و در هفتاد و دو سالگی در ۱۷۰۴ درگذشته است. پس از تحصیلات عمومی چون فلسفهٔ اسکولاستیک را نمیپسندید به طب پرداخت، ضمناً با بعضی از بزرگان هم رابطه داشت و به این واسطه در پارهای از کارهای کشوری نیز دخالت یافت. به خارج انگلستان هم مسافرت کرده و خصوصاً در پاریس و هلاند مدتی اقامت نموده است به واسطهٔ عقاید سیاسی که داشت مدتی از عمر گرفتار آزار مخالفان بود، اما جزئیات وقایع زندگانی او چیزی نیست که نقل آنها سودی داشته باشد. در مسائل اخلاقی و تربیتی و اقتصادی و مذهبی و سیاسی رسالههای چند نوشته است ولیکن تصنیف مهم او کتاب فلسفهٔ او است که «تحقیق در فهم و عقل انسانی»[۲] نام دارد و تقریباً تمام آنچه از فلسفهٔ او بیان خواهیم کرد نقل از آن کتاب است.
***
بارها گفتهایم که یکی از مسائل غامضی که از دیرگاهی مورد توجه دانشمندان گردیده، مسئلهٔ چگونگی علم انسانی است، یعنی اینکه انسان چگونه علم پیدا میکند؟ و ادراکات به چه وسیله برای او حاصل میشود؟ و چه اندازه حقیقت دارد؟ و تا کجا با واقع مطابق است؟