میکند که ممکن است به خود او همان بیچارگی روی دهد.
اکنون هیئت اجتماعیه را به نظر بگیریم. به عقیدهٔ هابز اینکه گفتهاند: طبیعت انسان مدنی و اجتماعی است، خطا است. در حال طبیعی انسان دشمن انسان است، و این عبارت از هابز معروف است که انسان برای انسان گرگ است[۱]. هرکس هرچه میخواهد برای خود میخواهد و به ضرر دیگری میخواهد، بنابراین همه با همه در جنگ خواهند بود، و هرکه نیرویش بیشتر است پیش میبرد، و این حقی است طبیعی، جز اینکه به این وضع امنیت میان مردم نخواهد بود، و زندگانی تلخ و دشوار است، چه بزرگترین نعمتها برای هیئت اجتماعیه امنیت است پس: مصلحت و سعادت در اینست که وسیلهٔ استقرار امنیت را فراهم کنند، و آن اینست که هر کس از حق طبیعی و آزادی خود صرف نظر کند، و پای بند عهد و پیمان شود. از این رو است که مردم برحسب تراضی و تبانی برای حفظ امنیت و پرهیز از جنگ و جدال دائمی قواعد و قوانین وضع میکنند و خود را به آن مقید مینمایند، جز اینکه رعایت قوانین و حفظ امنیت میان مردم به خودی خود صورت نمیپذیرد، پس: صلاح در اینست که امور خویش را تفویض یکنفر نمایند که او با قدرت و اختیار تام آنها را اداره کند، و امنیت را با نیرو و زور نگاه بدارد و برای چنین مدیری هیچگونه قید و بند روا نیست.
باری هابز در کارهای دنیا بدبین است، و فلسفهاش مادی است: بنیاد علم را حس میداند و بنیاد اخلاق را سود و زیان و بنیاد سیاست را زور و استبداد میپندارد، و قدری از این عقاید نتیجهٔ انقلاباتی است که در کشور او دست داده، و از آن جهت آزار کشیده و اگر خیر و آسایشی دیده در حمایت بزرگان و پادشاهان بوده است در هر حال میتوان گفت: عقایدی را که بسیاری اشخاص در دل دارند و به زبان
- ↑ این عبارت به زبان لاتین چنین است:
Homo homini Iupus