موجودات هرکدام جوهر فردی هستند؛ خداوند فرد کمال جوهر است و او را «جوهر جوهرها»[۱] نیز نامیدهاند.
در ضمن اثبات ذات باری به صفات او نیز پی بردیم، و دانستیم که ناچار او ذاتی است یگانه، چون علت غائی وجود است و علت موجبه و علت کافیه است، پس: به ذات دیگری که واجب باشد حاجت نیست، و نیز او ذات کامل است، چون نامحدود است و کمال او متضمن علم و اراده و قدرت است. علمش جاعل مـاهیاتست ارادهاش جاعل وجود آن ماهیات، و قدرتش مایهٔ این هردو امر است، و این هرسه صفت باریتعالی در جوهرهای فرد نیز به صورت ادراک و شوق که پیش ازین بیان کردهایم؛ بیش یا کم ظهور میکنند، و بیش یا کم هر چه باشد در جنب علم و قدرت الهی مانند قطرهای در جنب دریا است، و با همهٔ این بیانات که کرده شد، عقل و فهم بشر از شناختن ذات باری چنان که باید البته عاجز است، همان اندازه که حیوان از دریافت حقیقت عالم انسانی، و گیاه از دریافت حقیقت عالم حیوانی عجز دارد.
بهرهٔ چهارم – بیان لایبنیتس در چگونگی آفرینش
معلوم شد پروردگاری هست؛ و او جوهرهای فرد را که تجلیات ذات او میباشند ایجاد میکند. و همچنانکه آنها را ایجاد میکند ابقا نیز مینماید، و اینکه دکارت میگفت: خالق دائماً در کار خلق کردن است، به این معنی درست بود؛ که اگر آفریدگار دست از مخلوق بردارد البته همه معدوم میشوند.
اکنون باید دید آفرینش به وجوب و اضطرار[۲] است و یا به قدرت و اختیار[۳]. دکارت در کار آفرینش شرط و قیدی تصور نمیکرد، و قدرت را به طور تساوی قائل بود، یعنی نباید گفت: خداوند در فعل خود به نیکی و زیبائی و داد و خرد مقید است، زیرا نیکی و بدی و