رأی دیگر اینکه جسم متصل واحد است، و اجزاء بالفعل ندارد، و خلاء محال است. و مدار امر عالم بر قوه و فعل است، و کون و فساد، و تغییر و تحول را چهار علت است، ماده و صورت و فاعل و غایت، و موجودات دو قسمند: یا جوهرند یعنی قائم به ذاتاند، یا عرضند که وجودشان بسته به جوهر است، و جوهر جسمانی مادهایست که صورت جسمیه اختیار کرده است؛ و صورت جسمیه همان ابعاد سه گانه، یعنی طول و عرض و عمق است، و جسم جنسی است دارای انواع مختلف، و اختلاف آنها به صور نوعیهٔ آنها است، و کون و فساد و تغییر و تبدیل مخصوص بعضی از آن انواع است که عنصر نامیدند، و اجرام فلکی از نوع دیگرند و کون فساد ندارند و جهان محدود است. و فلک اعظم مانند سقفی مدور بر عالم احاطه دارد و زمین در مرکز آنست. در باب موجد عالم و دلایل وجود او و نفس انسان و حقیقت و بقای او، و چگونگی علم و عقل انسان و تکلیف او در اعمال خویش نیز رأیهای مختلف گوناگون ابراز شد که اصول آنها را معلوم ساختیم.
بیان کامل رأی دوم را که اصحابش «روحیان و الهیان» خوانده شدهاند ارسطو کرده، و مدت دو هزار سال اکثر دانشمندان از او پیروی داشتند، و در کلیات این رأی موافق بودند، و اختلافشان فقط در جزئیات بود، و در اروپا این فلسفه را بصورتی درآورده بودند که آنرا «اسکولاستیک» نامیدهاند و حال براین منوال بود؛ تا زمانی که کم کم در اروپا بشرحی که پیش از این گفتهایم فکرهای تازه ظهور کرد، و سرانجام دکارت فرانسوی فلسفهٔ پیشینیان را یکسره باطل انگاشت، و هم اجزاء ذیمقراطیس و ابیقور را منکر شد، و هم قوه و فعل و علتهای چهارگانهٔ ارسطو را کنار گذاشت، و طرح تازهای ریخت که اصول آن را پیش از این باز نمودهایم. از جمله اینکه: در عالم گذشته از ذات باری، دو قسم جوهر هست، یکی جسم که حقیقت آن بعد است، و یکی روح که حقیقت آن فکر یا علم است، و مدار امر عالم بر جسم و حرکت جسم است، و مقدار حرکات در