برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۳۳۱

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

تأمل و در وجود موجودات جهان نظر کردند، و حرکات و تغییر و تبدیل دائمی آنها را دیدند، کم کم متوجه شدند که این تغییر و حرکت دائمی بیقاعده و بی‌نظام نیست، و رابطهٔ علت و معلولی در کار هست، و در عین اینکه هیچ چیز و هیچ حالت ثابت و پایدار نیست، دوام و بقائی هم در کار هست؛ و نیز در عین اینکه موجودات بسیار بلکه بیشمارند، از وحدت و یگانگی هم نمی‌توان غافل شد. پس: در اندیشه شدند که وجود حقیقی خواه یکی و خواه بسیار باشد، کدام است؟ و منشاء حرکات و تغییر و تحولاتی که در عالم دیده می‌شود چیست؟ و رشتهٔ علت و معلولها به کجا می‌رسد، و آیا غیر از محسوسات هم وجودی در عالم هست یا نیست؟ و اگر هست، چیست؟ و مناسبتش با محسوسات چگونه است، و آیا این عالم به خودی خود موجود است؟ یا ایجاد کننده‌ای دارد؟ و نیز چه می‌شود که برای انسان فهم و ادراک دست می‌دهد! و آیا آنچه ادراک می‌کند درست است یا نه؟ و آیا انسان در عملیات خود مختار یا مجبور است؟ و حقیقت انسان چه؟ و در زندگانی تکلیفش چیست؟

این اندیشه‌ها میان مردم مایهٔ ظهور علم و حکمت گردید، بعضی از تحقیقات موضوع فن منطق شد؛ و قسمتی را فلسفهٔ اولی و حکمت الهی خواندند، و بعضی را حکمت طبیعی نامیدند، و پاره‌ای از آنها را معرفت نفس گفتند، و نیز علم اخلاق تأسیس شد، که یک رشته از حکمت عملی بشمار رفت، و هر صاحب نظری برحسب ذوق و فهم خود در مسائلی که اشاره کردیم، عقلش حکمی کرد و رائی اظهار نمود، که اصول آنها را در این کتاب باز نمودیم. سرانجام در باب موجودات عالم دو نظر اساسی میان اهل تحقیق شیوع یافت، یکی اینکه: کلیهٔ جهان مرکب از اجزاء جسمانی بسیار خرد است، و آن اجزاء ملاء را تشکیل می‌دهند و فاصله‌ها که میان آنها هست خالی است، و حرکتهائی که آن ملاء‌ها در آن خلاءها دارند و جمع و پراکندگی آن اجزاء با اختلاف شکل و اندازه‌ای که در آنها هست مایهٔ کون و فساد و ظهور و بروز اینهمه آثار و اوضاع می‌باشد، پیشروان اهل این نظر ذیمقراطیس و ابیقور بودند، و آنها را «مادیون» گفته‌اند.

–۷۶–