به چه مناسبت کتاب فلسفهٔ خود را علم اخلاق نامیده است؟
جواب این سئوال اینست که: پاداش و کیفر داشتن اعمال مستلزم آزادی و اختیار نیست و هر تخمی کشته شود خواه از روی اختیار باشد خواه نباشد میروید. چنان که سگی که هار میشود تقصیری ندارد، اما بیتقصیری او مانع از این نیست که او را بکشند. از این گذشته اسپینوزا یکسره منکر نیکی و بدی نیست. و برای انسان نوعی از اختیار هم قائل است. ولیکن در این باب نظر و بیان مخصوص دارد وگرنه چنانکه پیش ازین اشاره کردهایم وارد شدن او به فلسفه همانا برای یافتن راه سعادت بود، و گفتیم که او در سلوک در جستجوی حقیقت سرانجام چیزی را که قابل دلبستگی یافت و مایهٔ خوشی بیشایبه دانست، کوشش در رسیدن به مرتبهٔ کمال بود و نتیجهٔ تحقیقاتش با دلیل و برهان این شد که اصل در عالم فعالیت است، و همهٔ موجودات همواره در کوششند بر اینکه وجود خود را باقی بدارند و انسان هم از این قاعده مستثنی نیست، و این امر فطری موجودات است و حق است. پس هرچه قوهٔ انسان را بر فعالیت افزون کند، که مطلوب یعنی بقای وجود خویش را دریابد، مایهٔ نزدیک شدن به کمال و موجب شادی است، و طبع انسان آن را خواهان است، پس نیکو است و هرچه فعالیت را بکاهد رو به نقص میبرد و مایهٔ اندوه است، و طبع از آن گریزان است پس بد است.
پس ملاک خوبی و بدی سود و زیان است، اما سود و زیان شخصی و به این معنی که سودمند آن است که قوهٔ فعالیت انسان را بیفزاید و عکس آن زیان میرساند، و چون سود و زیان و نیک و بد را به این معنی گرفتیم؛ تکلیف انسان چنین تشخیص میشود که سود خود را بخواهد، و از زیان بگریزد، که به این وسیله مایهٔ بقای خویش را افزون سازد.
ممکن است ایراد شود که این دستور مخالف همهٔ دستورهای اخلاقی، و صرف خودپرستی است. اسپینوزا در جواب میگوید: