عداوت ممکن نیست نیکو باشد، و صفات دیگر هم از قبیل ترحم و پشیمانی و فروتنی و شرم و حیا همین حال را دارد، و بنا بر تحقیقاتی که پیش از این کردهایم کمال در اینست که: مطلقاً از اندوه و هرچه از آن ناشی میشود دوری بجویند. از این گذشته اگر انسان از راه وصول به کمال دور نمیشد و گرفتار انفعالات نمیگردید، به بدی برنمیخورد، خاصه اینکه بدی امری است عدمی و جنبهٔ منفی دارد، و چون بدی ادراک نشود نیکی هم که ضد او است ادراک نخواهد شد، پس باز میرسیم به اینکه: نیکی و بدی امور اعتباری هستند و حقیقت ندارند. کسانی هم که از ترس دوزخ یا امید بهشت، و این قبیل ملاحظات خود را مقید به احوالی میکنند و کف نفس و زهد و ورع و عبادت پیش میگیرند، یا تحمل ریاضت مینمایند و به قول معروف از دنیا میگذرند فضیلتشان تقریباً مانند امانت و درستکاری کسانی است که از ترس مجازات قانونی یا برای حفظ آبرو از نادرستی دوری میجویند، گذشته از اینکه ریاضت و گوشهگیری و تحمل درد و رنج و حرمان چون با اندوه تناسب دارند ممکن نیست نیکو باشند.
البته به این وسایل اصلاح مفاسد کردن، باز از پیروی هواهای نفسانی بهتر است، و برای عامهٔ مردم و زندگانی اجتماعی غیر از این چاره نیست، اما از نظر فلسفی و برای کسی که دنبال حقیقت میرود قانع کننده نتواند بود که فسادی به فسادی دفع شود، چون این احوال خود ناشی از نفسانیات است و صاحبان آن اعمال هم مانند کسان دیگری که گرفتار انفعالاتند عاجز و بیاختیارند، حاصل اینکه: مردم عموماً در حال بندگی و اسیری زندگی میکنند، و کمتر کسی است که بتوان او را آزاد گفت.
اکنون شاید بگویند: چون برای نیکی و بدی حقیقتی در نفس امر قائل نشدیم، و انسان را بنده و اسیر دانستیم، و از او نفی اختیار کردیم، و وقوع قضایا را حتمی و ظهور معلول را از علت واجب شمردیم، دیگر جا ندارد کسی را مسئول بدانیم، و از او توقعی بکنیم و کیفر و پاداشی برای اعمال قائل باشیم. و اسپینوزا که عقایدش چنین است