جوهر واجب وارد آورد[۱]
بعد مطلق نامحدود که یکی از دو صفت جوهر است، نخستین حالتی که اختیار میکند حرکت است و علم مطلق نامحدود که صفت دیگری از جوهر است، نخستین حالتی که اختیار میکند ادراک و اراده است، و این دو حالت که اولی مقدمهٔ جسمانیت و دومی مقدمهٔ روحانیت است، هنوز نامحدود و بیتعین میباشند همین که محدود و متعین شدند، اولی اجسام محسوس و دومـی صور یا معقولات را به ظهور میآورند. و در واقع آن دو حالت نامحدود نامتعین جاوید هردو مظهر یک ذاتند و واسطهٔ میان جوهر لایتغیر واجبالوجود و عوارض گذرندهٔ ممکنالوجود میباشند. آنها را باید بیواسطه به ذات واجب تعلق دهیم، و موجودات دیگر را به واسطهٔ آنها به او متصل بدانیم، یعنی خداوند برای آنها علت قریب و برای موجودات متعین علت بعید است.
پس: موجودات عالم جسمانی همه حالتهای بیشمار، ولیکن محدود و متعین میباشند از حرکت که حالت نامحدود و نامتعین است از بعد مطلق که او یکی از جنبهها و صفات جوهر واجب است؛ و موجودات روحانی همه حالتهای بیشمار ولیکن محدود و متعین میباشند از ادراک و ارادهای که حالت نامحدود نامتعین است؛ از علم مطلق که او یکی دیگر از جنبهها و صفات جوهر واجب است، ولیکن این دو حالت همواره با یکدیگر قرین و متلازمند، و همچنان که بعد و علم مطلق هردو صفت لاینفک جوهر اصیل میباشند، در موجودات عالم خلقت هم جسم و روح با هم متلازمند، و در هر مورد یک وجود تشکیل
- ↑ از بیان اسپینوزا برنمیآید که ثابت و لایتغیر بودن جوهر با تحول دائمی او به حالات مختلف چگونه سازگار است. مگر اینکه بگوییم تحول چنان که او قصد کرده با ثبات منافات ندارد چون جوهر در عین تحول به جوهریت خود باقی است.