گذشته از مقامات فضلی و متانت اخلاقی و مناعت طبیعی، متفکری عمیق است، و متکلمی بلیغ، و محققی ربانی، و نکتهسنجی برهانی، و با اینهمه شور عشق و ذوق سرشار دارد، و قوهٔ متخیلهاش خلاق معانی است.
مقام افلاطوناز سقراط طریق کسب معرفت و شیوهٔ مکالمه و مباحثه آموخته، و متوجه حد و رسم و کلیات عقلیه گردیده، و به عوالم معنوی و مراتب اخلاقی و شناخت نفس پی برده، به افکار و آراء دانشمندان پیشین از فلاسفه و سوفسطائیان نیز مراجعه نموده و مخصوصاً از تعلیمات هرقلیطوس و فیثاغورس و برمانیدس و انکساغورس بهرهٔ کامل برده، عقل خود را به حرارت شوق بر افروخته و ذوق خویش را به نور عقل هدایت نموده، مختصر در مکتب حقایق و پیش ادیب عشق کوشیده و آثاری از خود گذاشته که هنوز اهل ذوق از آن لذت میبرند و ارباب تحقیق استفاده میکنند.
سقراط مباحثات خود را به امور اخلاقی محدود ساخته بود حکمت افلاطون هم بالاختصاص به اخلاق و سیاست متوجه است، ولیکن به حقیقت عالم خلقت نیز نظر دارد، و اگر چه به امور طبیعی چندان نپرداخته است تا یک اندازه میتوان گفت «علم الهی» را او ساخته است.
اساسی حکمت افلاطون بر این است که محسوسات ظواهراند نه حقایق، و عوارضند و گذرنده نه اصیل و باقی، و علم[۱] بر آنها تعلق نمیگیرد بلکه محل حدس و گمانند و آنچه علم بر آن تعلق میگیرد عالم معقولات مثل افلاطونیاست، به این معنی که هر امری از امور عالم چه مادی باشد، مثل حیوان و نبات و جماد، و چه معنوی؛ مانند درشتی و خردی و شجاعت و عدالت و غیرهها، اصل و حقیقتی دارد که سرمشق و نمونهٔ کامل او است و به حواس درک
- ↑ مبتدیان را متوجه میکنیم به اینکه، لفظ علم به معانی مختلف استمال میشود گاهی به معنی دانستن است به طور مطلق (Savoir) وقتی به معنی مجموعهای از معلومات مرتبط به یکدیگر است که یک یا چند فن را تشکیل میدهد (Science) زمانی به معنی ادراک و حاصل شدن صورت اشیاء است در ذهن یا عقل (Connaissance) و در اینجا مراد معنی اخیر است.