برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۲۹۹

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

می‌کند و می‌گوید: اینکه از نامحدود بودن جوهر جسمانی امتناع می‌کنند، از آنست که کمیت نامحدود را قابل تقدیر و قابل تقسیم فرض می‌کنند، و حال اینکه جوهر نامحدود قابل تقسیم نیست، زیرا اگر تقسیم شود دو جوهر خواهد بود با یک حقیقت، و این محال است، و کمیت را به دو وجه می‌توان تعقل کرد، یکی به وجه امر انتزاعی، و این کار قوهٔ واهمه و متخیله است، دیگر اینکه جنبهٔ جوهری آن را در نظر بگیرند و این کار عقل است. به وجه اول کمیت محدود و متغیر و قابل تقسیم، یعنی دارای اجزاء است. به وجه دوم که صرف از جنبهٔ جوهری و عقلا ملاحظه شود، البته نامحدود و لایتغیر و غیرمنقسم خواهد بود. مثلا آب را اگر از جنبهٔ آب بودن ملاحظه کنند محدود است، و قابل تقسیم، و قابل کون و فساد، ولیکن اگر جنبهٔ جوهری آن را در نظر بگیرند نه محدود است، نه قابل تقسیم، نه قابل کون و فساد، و محدودیت و اندازه و شماره و کون و فساد (یعنی به وجود آمدن و به عدم رفتن) به جوهر و صفات او تعلق نمی‌گیرد. به عبارت دیگر: حقیقت جسم امری است معقول، و غیر از تعینات است که چون محسوس و مخیل می‌باشند، ذات باری از انتساب به آنها منزه است، و اما اینکه اشکال می‌کنند که جسم منفعل است، و جنبهٔ الهی نمی‌تواند داشته باشد، جواب می‌دهم: وقتی که من خارج از واجب‌الوجود جوهری قائل نیستم، انفعالیت هم عیب نخواهد بود زیرا از غیر ذات واجب، منفعل نمی‌شود تا شبهه برود که به واجب‌الوجود به واسطهٔ جسم جنبهٔ انفعالیت داده شده باشد.

* * *

اسپینوزا مختار آن را می‌داند که وجود و فعلش به اقتضای ذات خودش است، و موجب خارجی ندارد، و مضطر و مجبور آنست که دیگری او را به وجود آورده و فعل او را بر حسب اقتضای معینی برمی‌انگیزد.

بنابراین جز ذات واجب‌الوجود فاعل مختاری نتواند بود، و البته معنی این سخن این نیست که فاعل مختار هوسناکانه کار می‌کند،

–۴۴–