برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۲۹۳

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

آنست که به وجدان و شهود[۱] حاصل شود، و این علم است که خطا در آن راه ندارد، و چون با معلوم منطبق است، موجب یقین است. بلکه علم حضوری و ضروری است، و آن بر بسائط و مبادی تعلق میگیرد، اما مواد این قسم علم بسیار کم است.

این قسم علم که بر بسائط تعلق میگیرد، و روشن و متمایز و صریح و با معلوم منطبق است؛ نشانهٔ صحتش با خودش است و برای اطمینان به درستی آن به نشانی خارجی نیاز نیست، به عبارت دیگر: برای رسیدن به یقین بر درستی علم راهی نیست، بلکه نخست باید آن علم صحیح را دریافت، سپس روش تحصیل علم را با قاعدهٔ آن علم، صحیح منطبق ساخت تا علم به علم حاصل شود.

معلوماتی که این قسم به دست می‌آید عوارض زمانی و شخصیات و جزئیات نیستند، چه آنها متغیرند، و موضوع علم حقیقی نمیشوند کلیات و امور انتزاعی هم نیستند چون امور انتزاعی و کلیات حقیقت ندارند، زیرا که کلیات صورتهای اجمالی اشیاء هستند که چون انسان عاجز است از اینکه همهٔ صورت اشیاء را در ذهن بگیرد، به قوهٔ خیال صورتی اجمالی و انتزاعی درست میکند، و آن را کلی میخواند، و حقیقت میپندارد. و حال آنکه حقایق معلوماتی هستند چنانکه اشاره کردیم که بسیط و روشن و متمایزند و خیالی نیستند بلکه تعقلی می‌باشند.

به این بیان اسپینوزا از آن جهت که منکر حقیقت کلیات است از اصحاب «تسمیه»[۲] است و از جهتی پیرو افلاطون است، چون به اعیان و حقایق ثابت عقلی معتقد است. و از این رو بعقیدهٔ او بهترین وجه تحصیل علم چنان که سقراط و افلاطون می‌گفتند جستن تعریف معلوم است که باید مشتمل بر کنه حقیقت و ماهیت معلوم باشد، و تعریف صحیح هر چیز حقیقت آن است و در ذهن و در خارج یکسان است. پس باید تعریف هر حقیقت را دریافت، و فکر خود را بر نتایجی که از آن تعریف به دست می‌آید اعمال نمود، و چون چنین کردیم؛ بیان مطلب صورت قضیهٔ اقلیدسی پیدا میکند،


  1. Intution
  2. رجوع کنید به جلد اول در فصل اسکولاستیک
–۳۸–