نیست، و فقط ناشی از عقل است به عبارت دیگر: حکمتش حکمت اشراق، اما روشش روش مشاء است.
۲– سلوک در جستجوی حقیقت
اسپینوزا در تحقیق چنین آغاز میکند[۱] که: من جویای خیر حقیقی و خوشی دائمی گردیدم، و دیدم خوشی و ناخوشی بسته به اینست که شخص به چه چیز دل ببندد. اگر دلبستگی او به چیزهای ناپایدار باشد، چون از دستش بروند و دیگری را از آنها برخوردار بهبیند، بیم و اندوه و رشک و کین به او دست میدهد، و این همه فسادها و دشمنیها و بدبختیها از همین جهت است، اما آنکه مهرش برچیزهای پایدار باشد و نعمتی را دریابد که زایل شدنی نیست شادی و خوشی او بیآلایش و همیشگی خواهد بود.
پس: دیدم مردم دنیا همه دنبال عشرت و لذایذ حسی یا مال و یا جاه میروند و در این راه تحمل مصائب و بلیات و رنج و درد میکنند، تا آنجا که جان خود را هم به خطر میاندازند ولیکن من میبینم لذایذ حسی شخص را از هر منظور دیگر باز میدارد، در حالی که پس از ادراک آن لذایذ غم و اندوه دست میدهد و مال و جاه هم فکر را بکلی مشغول میکند و هرچه افزون میشود بیشتر مطلوب میگردد، و خرسندی و سکون خاطر حاصل نمیشود و حب جاه مخصوصاً این عیب را دارد که شخص باید زندگانی خود را تابع میل و نظر مردم دیگر کند، و اختیار را از دست بدهد و مقید به قیود بسیار شود، و در هر حال به زودی برخوردم به اینکه این امور را مقصد نباید قرار داد، و فقط باید وسیلهای برای رسیدن به خیر دیگر باشند.
- ↑ این فصل خلاصه ایست از رسالهٔ ناتمام «بهبودی عقل» که بمنزلهٔ مقدمهٔ فلسفهٔ اسپینوزا میباشد و نظیر نیمهٔ اول رسالهٔ گفتار دکارت است.