شد، از نکتههای توجه کردنی اینست که: دکارت مطالعات فلسفی را برای تحصیل علم و وصول به یقین پیشهٔ خود ساخته است، ولیکن به حکمت گرائیدن اسپینوزا برای یافتن راه سعادت به جهت خود و دیگران بود، و از همین رو است که مهمترین تصنیف او با آن که جامع فلسفهٔ اولی میباشد، موسوم به علم اخلاق است، و نیز بهمین سبب است که اسپینوزا برخلاف دکارت همت خویش را بیشتر مصروف به فلسفهٔ اولی و حکمت عملی نموده و به ریاضیات و طبیعیات کمتر پرداخته است.
از اموری که اسپینوزا در آن به دکارت بسیار نزدیک است، چگونگی مطالعه و جستجو در حکمت و استدلال فلسفی است یعنی: او نیز مانند دکارت روش ریاضی را پسندیده و در این راه از آن فیلسوف هم پیش افتاده است. تا آنجا که در بعضی از مصنفات خود از جمله در همان کتاب علم اخلاق که تصنیف اصلی او است بیان مطلب را هم به صورت مسائل ریاضی در آورده، و مباحث الهی و اخلاقی را مانند قضایای هندسهٔ اقلیدسی عنوان کرده است. در آغاز موضوع بحث را تعریف میکند و اصول متعارفه و موضوعه را بنیاد قرار میدهد و حکمی عنوان میکند؛ و برای آن برهان اقامه مینماید و نتیجه میگیرد و به ثبت المطلوب میرسد، و بهمین جهت خواندن و فهمیدن کتاب او دشوار است، و اما برای اینکه خوانندگان آزرده نشوند، ناچاریم از پیروی اصول او صرفنظر کرده، و مطالب او را از صورت قضایای اقلیدسی بیرون آورده به بیان سادهٔ متعارفی درآوریم: چنان که هر کس دیگر هم که خواسته است فلسفهٔ اسپینوزا را برای مبتدیان بیان کند همین روش را اختیار کرده است.
در هر حال این نکته محل توجه است که اکثر کسانی که وحدت وجودی بودهاند، بیاناتشان در این مبحث عارفانه و شاعرانه بوده است، ولیکن اسپینوزا با آن که صریحاً وحدت وجودی است، فلسفهاش کاملا استدلالی است، و هیچ امری را جز تعقل در تأسیس فلسفه مدخلیت نداده است. هرچند او هم اعلی مرتبهٔ علم را وجدان و شهود میداند، اما وجدان و شهود او مانند پاسکال و عرفا کار دل