بار خلق کرد آن چیز به خودی خود موجود بماند، به اصطلاح حکمای ما هم علت محدث است هم علت مبقی پس: خداوند پیوسته در کار ایجاد موجودات است و هر جسمی را که وجود میدهد در مکانی ایجاد میکند پس: اگر یک جسم را همواره در یک مکان موجود بدارد، آن جسم ساکن است، و اگر در مکانهای چند ایجاد کند، متحرک خواهد بود. و نیز وقتی که خورشید میدمد و روشنی میدهد روشنی دادن از خداست، دمیدن خورشید سبب میشود و موقع میدهد برای روشنی بخشیدن خداوند. و همچنین است تحریک نفس نسبت به اعضاء بدن که فعل از خداست، و ارادهٔ نفس فقط سبب و موقع فعل خداوند است.
اینست رأی دوم اختصاصی مالبرانش که علت فاعلی ذاتی و مؤثر حقیقی را خدا میداند، و چیزهای دیگر را که به نظر میآید علت امورند، علت عرضی یا سببی[۱] یا مقارنه یا شرط میخواند. بنابر این: قدرت همه از خداست؛ و از مخلوق همه عجز است، بیم و امید همه سزاوار خداوند است، مخلوق که فقط آلت و سبباند شایستگی بیم و امید ندارند و هر کس از غیر خدا بیم و امید داشته باشد مخلوق پرست است.
شگفت اینجا است که مالبرانش با آنکه هرچه فعل است به خدا منسوب میداند و حتی نفس را در تحریک بدن مؤثر واقعی نمیپندارد، جبری هم نیست و برای انسان اختیار قائل است، و میگوید: مشیت خداوند فقط به کلیات تعلق میگیرد نه به جزئیات، و اینکه دکارت ارادهٔ خداوند را مقید به قیودی ندانسته اشتباه است. زیرا میبینیم امور عالم همیشه تحت انتظام است، و استثنائی در کار نیست، و حال آنکه اگر مشیت مقید به قیودی نبود نظام و قانون مقرر در کار دنیا ممکن نمیشد. خلاصه اینکه مشیتهای خداوند کلی است، و همان قوانینی است که در امور عالم مقرر فرموده است. و ارادهٔ جزئی مخصوص بشر است، و هر کس در جزئیات نسبت اراده به آفریدگار بدهد قیاس به نفس کرده است، و کار خدا را به کار بشر قیاس کردن[۲] باطل