باشد که هرگز بیش از آن چیزی ندانند، مانند گیاه عشقه، که هیچگاه از درختی که بآن پیچیده بالاتر نمیرود، بلکه غالباً چون بسر آن رسید بزیر برمیگردد و تنزل میکند. و همین ترقی معکوس نصیب ابنای زمان ما است، چه محققان سلف هریک مطالبی را موضوع تحقیق قرار داده، و تحقیقاتش از بیاناتی که در تصنیفات خود نموده درست مفهوم میشود، ولیکن پیروان او از بیانات او میخواهند مشکلات دیگری را هم که مصنف متعرض آنها نشده، بلکه آنها شاید هیع بخاطرش خطور نکرده از بیانات او دریابند. و بعقیدهٔ من این اشخاص بجای ترقی تنزل میکنند، یعنی نادانتر میشوند از آنکه هیج تعلم نمیکردند، ولیکن برای کسانی که قریحهٔ عالی ندارند این قسم حکمت بافتن کار را آسان میکند، زیرا که بسبب ابهام و اجمال حدود و اصولی که بکار میبرند از هر چیز میتوانند چنان به جرأت بحث کنند که گوئی آن را میدانند. و با دقیقترین و زبردستترین اشخاصی در آن باب جدل کنند و بهیچ طریق ساکت و قانع نشوند. و چنین اشخاص بنظر من به نابینائی میمانند که چون میخواهد با آدم بینا زد و خورد کند، و بر او چیره شود، او را بقعر سردابهٔ تاریکی میبرد. پس البته: صرفهٔ چنین کسان در آنست که من از نشر اصول فلسفی که بکار میبرم خودداری کنم. زیرا آن اصول در نهایت سادگی و روشنی است، و اگر منتشر کنم چنان است که به سردابی که برای زد و خورد در آن نزول کردهاند؛ دریچهای باز کرده و روشنائی وارد نموده باشم، اما برای نفوس عالیتر نیز شناسائی فلسفهٔ من مطلوب نخواهد بود، زیرا اگر بخواهند در هر موضوع بتوانند بحث کنند، و آوازهٔ فضل و حکمت دریابند، اکتفا بظاهرسازی برایشان بهتر است. چه: در هر باب صورت ظاهری از حقایق دریافتن زحمتی ندارد، ولی کشف حقیقت مدت میخواهد و تدریجی است، و نسبت بمعدودی از امور میسر میشود، و چون از غیر از آن امور سخن بمیان آید ناچار باید صریحاً اقرار به نادانی نمود و اما اگر با من هم سلیقه هستند و معرفت حقایق معدود را بر نمایش به علم کل اشیاء برتری میدهند،
برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۲۴۸
ظاهر