در آن هنگام آگاه شدم که کسانی که من سر در بین آنها دارم[۱] و فرمانروائی ایشان بر اعمال من کمتر از فرمانروائی عقل خودم بر انکار نیست، رأیی را که دیگری[۲] چندی پیش دربارهٔ یکی از مسائل طبیعی منتشر ساخته بود مردود دانستهاند، و هرچند نمیخواهم بگویم من با آن رأی موافقم، ولیکن پیش از آن که آنها از آن عیبجوئی نمایند چیزی که برای دین یا دولت زیان داشته باشد، در آن ندیده بودم. و بنابراین اگر عقل مرا به اختیار آن رأی واداشته بود مانعی نمیدیدم که خود آن را نوشته و منتشر کنم. از اینرو ترسیدم که مبادا من هم در کارهای عقاید خود گمراه باشم هر چند اهتمام کرده بودم که عقاید تازه نپذیرم، مگر آن که به یقین آن را مبرهن ساخته باشم. و چیزی ننویسم که بتواند به کسی زیانی برساند. پس همین ملاحظه مرا مکلف نمود که از عزم خود برگردم، از نشر آن عقاید خودداری کنم، زیرا هر چند دلایل من بر آنچه عزم کرده بودم، بسیار قوی بود. طبع من که همواره مرا به تصنیف کتب بیرغبت میساخت فوراً دلایل دیگر برانصراف از این عزم اقامه نمود، و دلایل دو طرف قضیه چنانست که ذکر آنها در این جا برای من بجا است، و شاید که برای خوانندگان نیز دلپسند باشد.
من هیچگاه به اموری که از نتایج طبع و ذهن خودم بوده، چندان وقع نگذاشتهام، و تا وقتی که بهرهٔ دیگری از روش خود نبرده بودم،
- ↑ مقصود اولیای دیناند به مقتضای قاعدهٔ اول اخلاقی که اختیار کرده بود، و در آغاز بخش سوم این رساله بیان نموده است، و باید توجه کرد که فرمانروائی آنان را فقط براعمال خود قائل است و افکار خویش را تنها تابع عقل میداند.
- ↑ گالیله مقصود است که رأی به حرکت زمین داده بود، و دکارت هم در کتاب خود همین رأی را اختیار کرده، اما پس از محکوم شدن گالیله جرأت نکرد آن را اظهار کند، و در اینجا هم احتراز میکند از این که بگوید من به آن رأی قائلم.